|
یک شنبه 14 / 7 / 1391 ساعت 6:27 |
بازدید : 4258 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
هركس ازوجدان خويش پيروي كندمجبورنيست دستورات كسي رااجراكند.
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
جمعه 5 / 7 / 1391 ساعت 2:47 |
بازدید : 4390 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
مراهيچ چيزعذاب نميدهد
جزاينكه دانسته خطاكردم ،
ندانسته آلوده شدم،
نشناخته وابسته شدم و نخواسته رانده شدم.
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
جمعه 15 / 6 / 1388 ساعت 4:43 |
بازدید : 4757 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
بعدازيكسال هنوزاشك دزچشمانمان بزرگترين تسكين دهنده زخم ازدست دادنت براي دلهايمان است ومحال است درحين مرگ هم ازيادم بروي مجيدجان.
نه ته نها ايلي كلهر،گه لي كوردچاووبه گريانه بؤتؤ-
نه ته نهاگه رمه سير،كويستانيش چاووبه فرميسكه بؤتؤ-
رضا به سؤزه هاوار ئه با بؤدالكت-
له شي ساردي مجيدتائه به دميوانه بؤتؤ.
رضارشيدسولاكان سقز
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
|
جمعه 15 / 6 / 1388 ساعت 4:39 |
بازدید : 5454 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
بعدازيكسال هنوزاشك دزچشمانمان بزرگترين تسكين دهنده زخم ازدست دادنت براي دلهايمان است ومحال است درحين مرگ هم ازيادم بروي مجيدجان. نه ته نها ايلي كلهر،گه لي كوردچاووبه گريانه بؤتؤ- نه ته نهاگه رمه سير،كويستانيش چاووبه فرميسكه بؤتؤ- رضا به سؤزه هاوار ئه با بؤدالكت- له شي ساردي مجيدتائه به دميوانه بؤتؤ. رضارشيدسولاكان سقز
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
|
جمعه 8 / 6 / 1391 ساعت 6:28 |
بازدید : 5416 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
زمانيكه ازخيابان يك طرفه ميگذريم هم چپ وهم راست رانگاه ميكنيم! اين نشان ازاين داردكه هم ازدوست خورده ايم هم ازدشمن؛
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
دو شنبه 10 / 4 / 1391 ساعت 2:15 |
بازدید : 6084 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
تو اين دنيا هر کسي يه نيمه گمشده داره که فقط لايق همونه پس سعي نکن در ساختن پازل زندگيت تقلب کني
اي باغبان در باز كن من مرد گلچين نيستم * من خود گلي دارم كه محتاج گل كس نيستم
يه نفر داشته توي دريا غرق ميشده، بلند بلند داد ميزده: كمك، من شنا بلد نيستم! ترکه داشته رد ميشده ميگه: حالا من تنيس بلد نيستم، بايد داد بزنم؟
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
یک شنبه 9 / 4 / 1391 ساعت 15:23 |
بازدید : 8156 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
لیاقت می خواهد "شریک " شدن....!!
تو خوش باش به همین "با هم " بودن های امروز
من خوشم به خلوت تنهایی ام ... !!
تو بخند به امروز . . . من میخندم به فرداهایت . . . . !!
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
یک شنبه 2 / 4 / 1391 ساعت 16:30 |
بازدید : 6915 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
مكدونالد:
آزادي اين نيست كه هر كس هر چه دلش خواست بكند، بلكه آزادي حقيقي قدرتي است كه شخص را مجبور به انجام وظايف خود مي كند.
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
یک شنبه 2 / 4 / 1391 ساعت 16:30 |
بازدید : 4838 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
بئ سواداني قه رني بيست ويه كه م ئه وكه سانه نين كه ناتوانن بنوسن وبخوينه وه،
به لكوئه وانه ن كه هه ول ناده ن ئه وشته كؤنانه ي كه فيرببون فره ي ده ن وزانستي نوئ بؤبه رژه وه ندي ئنسان،بكه ن به ئامانجي سه ره كي.
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
سه شنبه 7 / 3 / 1391 ساعت 2:15 |
بازدید : 4907 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
دیگر گل سرخی نمی روید
خون سیاوش خشکید
ازمجنون مانده تنها جای پایی روی شنها
خنده ی گل در صف افسانه خفت
و
زهدان زمین سترون شد از بهار
شاعرکان زنبیل به دست
در موزه ی حیات قافیه ها تفریح می کنند
و گاه در بازار تره بار چند کیلو شعر می فروشند
در بهای پول
کوهک
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
سه شنبه 7 / 3 / 1391 ساعت 2:15 |
بازدید : 4525 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
ژرالدين دخترم:
اينجا شب است٬ يک شب نوئل. در قلعه کوچک من همه سپاهيان بی سلاح خفته اند.
نه برادر و نه خواهر تو و حتی مادرت ، بزحمت توانستم بی اينکه اين پرندگان خفته را بيدار کنم ، خودم را به اين اتاق کوچک نيمه روشن٬ به اين اتاق انتظار پيش از مرگ برسانم . من از توليسدورم، خيلی دور...... اما چشمانم کور باد ،اگر يک لحظه تصوير تو را از چشمان من دور کنند. تصوير تو آنجا روی ميز هست . تصوير تو اينجا روی قلب من نيز هست. اما تو کجايی؟ آنجا در پاريس افسونگر بر روی آن صحنه پر شکوه "شانزليزه" ميرقصی . اين را ميدانم و چنانست که گويی در اين سکوت شبانگاهی ٬ آهنگ قدمهايت را می شنوم و در اين ظلمات زمستانی٬ برق ستارگان چشمانت را می بينم. شنيده ام نقش تو در نمايش پر نور و پر شکوه نقش آن شاهدخت ايرانی است که اسير خان تاتار شده است. شاهزاده خانم باش و برقص. ستاره باش و بدرخش .اما اگر قهقهه تحسين آميز تماشاگران و عطر مستی گلهايی که برايت فرستاده اند تو را فرصت هشياری داد٬ در گوشه ای بنشين ٬ نامه ام را بخوان و به صدای پدرت گوش فرا دار . من پدر تو هستم٬ ژرالدين من چارلی چاپلين هستم . وقتی بچه بودی٬ شبهای دراز به بالينت نشستم و برايت قصه ها گفتم . قصه زيبای خفته در جنگل ٬قصه اژدهای بيدار در صحرا٬ خواب که به چشمان پيرم می آمد٬ طعنه اش می زدم و می گفتمش برو . من در رويای دختر خفته ام . رويا می ديدم ژرالدين٬ رويا....... ژرا
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
سه شنبه 7 / 3 / 1391 ساعت 2:15 |
بازدید : 4898 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
طفلي به نام شادي ديريست گم شده ست
با چشماني روشن و براق
با گيسويي بلند به بالاي آرزو
هركس از او نشاني دارد ما را كند خبر
اين هم نشاني ما
يك سو خليج فارس سويي دگر خزر
د. شفيعي كدكني
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
دو شنبه 12 / 1 / 1391 ساعت 2:10 |
بازدید : 6161 |
نویسنده :
علیرضاحسینی سقز
| ( نظرات )
|
هرگزداغ نشوسعي كن پخته گردي چون هرداغي سردميشودولي هيچ پخته اي خام نميگردد
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
|
|