می شود در تنهایی هم خوش بود و خوشبخت و راضی . ولی به این دقت نکرده بودم که این تنهایی باید انتخابی باشد و نه تحمیل شده .
و منی که از سن بیست سالگی عشقم و همراه زندگیم رو پیدا کرده بودم و گاهی فقط گاهی برای تنوع احساس می کردم به تنها بودن و از تنهایی لذت بردن احتیاج دارم نمی توانم هیچ وقت درک کنم که یک تنهایی و به عبارت عوام بی شوهری اجبارشده توسط شرایط که ساده ترین دلیلش می تواند انتخاب نشدن توسط مرد ایده آلت باشد چی به سر جسم و روح زنی می آورد که تو فرهنگی بزرگ شده که از کودکی روایاهیش با عروس شدن و همسر مردی بودن گره خورده.
زنی که تنهاست و بی همخوابه و بی همدم و هم صحبتی محرم اسراری که از تمام رموز جسم و روحش اطلاع داشته باشد.
و نمی دانستم که گاه کوچکترین اشاره تو به خلوتی که با یک مرد داری . خلوتی که شاید یک چای خوردن دو نفره باشد یا یک چرت بعد از ظهر در کنار هم تا همآغوشی و همخوابگی چطور دیوونشون می کند.
تنهایی تحمیل شده که تو انتخابش نکردی و جبر زمونه تو را مجبور به تحملش کرده.
و هر کسی این تنش ها رو یک نوعی بروز می دهد .
یکی با حسادت دیوانه وار یکی با زبون تند و تیز یکی با مهربونی و حمایت بیش از حد.
و آنوقت ما چه بی رحمانه می گوییم : پیر دختر ها مشکل دارند و یا همین اخلاق ها را داشته که هیچکس نگرفتتش و ترشیده.
تا بحال با چندین موردشون رابطه های نزدیک و تنگاتنگی داشتم و رابطه های کاری که گاهی به دوستی هم منتهی شده و از اکثرشون به غیر از یک مورد آزار و اذیت های فراوانی دیدم به خصوص یک مورد که در ابتدای شروع به کارمُ ضربه هایی به اعتماد به نفسم و روح و روانم و اعصابم زد که هیچ گاه جبران نمی شود .
ولی با این حال وقتی به گذشته نگاه می کنم نمی توانم مقصرش بدانم در این کینه ورزی بی دلیل.
و این کیسی که جدیدا باهاش روبرو شدم از همه دردناکتره.
زن سی و هشت ساله و مجردی که تنها زندگی می کند و خانواده اش کرج هستند.
با پسری هشت سال از خودش کوچکتر که یک لات به تمام معنی و جانوری مثال زدنی است دوسته و این مارمولک سی ساله چه سو استفاده هایی که از تنهایی و احتیاج به همدم این زن نمی کند از پول گرفتن و خدمات جنسی و ماشین گرفتن و خدمات کلفتی بگیر تا سفارش های غذا های سخت و پر زحمت تا شاید شاید یک ساعتی بیاید و پیش این زن بماند و تنهاییش رو پر کند.
بعد نمی دونم