ارض اقدس اي مبارك سرزمين و خاك من
مسقط الراس من واسلاف رحمتناك من
منبع الهام اشعار من و ادراك من
مادر والاي من ، اي مولد بي آك من
مژده بادا نهالانت همه در جنب و جوش
بهر حفظ آبرويت در فغانند و خروش
از سروشم دوش گويا اين پيام آمد به گوش
اي غيور فرزند من در راه فرهنگت بكوش
تا درخشان كوكبي باشي تو در افلاك من
نوجوانان در رهت اينك فداكارند و شاد
كسب دانش مي نمايند و هنر گيرند ياد
مي پرستند از دل و جان هر دبير و استاد
از خدا خواهم كه چشم بد از ايشان دور
دور باد چشم بد زين فرقه چالاك من
ملت فرهنگ خواهت پرچمي افراشتند
بهر استقلال فرهنگ قدم برداشتند
سود شخص را براهت زير پا بگذاشتند
خود غلط بود آنچه بدخواهان ما پنداشتند
هست دست ديگران در هستي و املاك من
اي گروه حاضر اندر انجمن ميدار گوش
اين سخن با فكر باز و هوش جمع از من نيوش
روز و شب در اعتلاي شهر و فرهنگت بكوش
جامه عزت بپوش و جام خوشبختي بنوش
مرهمي نه بر دل از هم جدا و چاك من
ميشنو اندر زمام ميهن و گفتار او
از زبان شاعر و از سوزش اشعار او
از غرور ملي و از گزمي بازار او
از نواي بلبل گوينده ي اسرار او
تاريخ سرايش اين شعر سال 1331 شمسي به مناسبت مستقل شدن فرهنگ سقز بوده.