وبسایت خبری کوردنیوزر،خبرها و رویدادهای ایران و جهان و مناطق کردنشین را در معرض دید بازدید کنندگان وکاربران محترم قرارمیدهد.ولازم به ذکراست وبسایت کوردنیوزکاملامستقل و وابسته به هیچ یک از جناحهای سیاسی نمیباشد. باتشکر مدیر وبسایت :علیرضاحسینی سقز
!دزد بدشانس به خانه ارواح وارد شد
سه شنبه 16 / 11 / 1390 ساعت 6:53 | بازدید : 4482 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

رسانه‌هاي محلي مالزي اعلام كردند: يك سارق كه وارد يك منزل مسكوني در كوآلالامپور ، مركز مالزي شده بود، مدعي شد سه روز بدون آب و غذا و با حضور «ارواح» در اين خانه محبوس شده‌است.

به گزارش ايسنا، «عبدالملك حكيم جوهر» سخنگوي پليس مالزي در گفت‌وگو با خبرگزاري شينهوا گفت: صاحبان يك منزل مسكوني در كوآلالامپور پس از آنكه از مسافرت بازگشتند با يك مرد 36 ساله مواجه شدند كه از بي‌آبي و بي‌غذايي رو به موت بود. آنها سريعا با اورژانس تماس گرفته و او را به بيمارستان منتقل كردند.

سارق نگون‌بخت پس از به هوش آمدن به پليس گفت: چند بار سعي كرده از منزل خارج شود، اما هر بار يك «نيروي فوق طبيعي» مانع از خروج وي شده و او را به زمين پرتاب مي‌كرده است!
اين در حاليست كه رسانه‌هاي محلي مالزي لقب «خانه ارواح» به محل سرقت اين دزد داده‌اند.
«عبدالملك حكيم جوهر» نيز طي مصاحبه‌اي با رسانه‌هاي محلي اعلام كرد كه براي بررسي دقيق در مورد ادعاي اين سارق به جستجو در منزل مورد نظر خواهد پرداخت.


منبع: سایت خبری تحلیلی تابناک
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


اس ام اس جدید: شاهزاده و اسب سفید!
سه شنبه 16 / 11 / 1390 ساعت 6:53 | بازدید : 5035 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
یه جوک باحال:
دختر جوونی به مادرش می گه مامان جون اون شاه زاده ای که قراره با یه اسب سفید بیاد سراغم و منو به شهر آرزوها ببره چه جوریه ؟! مادرش میگه: یه خریه مثل بابات !!!

به اطلاعتون می رسونم که وبلاگی بنام اس ام اس جدید در بلاگ اسپات یکی دو روز هست راه افتاده. اگر دوست داشتین یه سرکی می تونین توش بکشین! برای رفتن به این وبلاگ جدید بر روی اس ام اس جدید کلیک کنین.
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


رهبر انقلاب: به قلبم فشار مي‌آيد!
سه شنبه 16 / 11 / 1390 ساعت 6:53 | بازدید : 4176 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
رهبر انقلاب: به قلبم فشار می آید !
ملت ما مطالعه كردن را اصلاً جزو كارهاى بشرى نمى‌دانند! مثل خوراك و ورزش و ديگر چيزهايى كه جزو كارهاى معمول انسان است، مطالعه اصلاً جزو اين چيزها نيست! آدم بايد عنوان ديگرى داشته باشد- يا بايد شب امتحانش باشد؛ يا بايد معلم در مدرسه از آدم بخواهد؛ يا بايد يك دانشمند باشد؛ يا بايد بخواهد در جايى سخنرانى كند- تا موجب شود كه مطالعه كند! اين چه‌قدر خسارت است!؟ واقعاً خدا مى‌داند من وقتى يادم مى‌آيد- و اين چيزى است كه تقريباً هيچ‌وقت از يادم نمى‌رود- كه مردم ما مطالعه كردن را بلد نيستند، به قلب من فشار مى‌ آید! از اين بابت، ما چقدر داريم هر ساعت خسارت مى‌بينيم؟! واقعاً اين به عهده‌ى چه كسى است؟..

در ديدار با اعضاى گروه اجتماعى صداى جمهورى اسلامى ايران
منبع: خبرگزاری فارس
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


سلفیت جدید و تجارت توحید
سه شنبه 16 / 11 / 1390 ساعت 4:46 | بازدید : 5001 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

سلفیت جدید و تجارت توحید

 

 

 

تاجران توحید

ما در مورد تاجران اخلاق و ناموس و فروشندگان آبرو و نیز دلالان و مزدوران ناموس مطالبی را شنیده ایم. تمامی این ها پستی در پستی در پستی هستند. که بشر در مورد عادات و صفات این ها زشت ترین و پست ترین نام ها را به کار برده اند.

اما کسانی هستند که قبیح تر ، بی آبروتر و زشت تر و مجرم تر از آنهایند ، بله ، متأسفانه چنین موجوداتی هم وجود دارند و آن ها « تجار توحید » اند.

از بعضی از افرادی که صاحب قدر و منزلتی در توحید هستند به عنوان نقد از جماعات دیگر شنیده ایم که « آن ها چیزی غیر از حاکمیت نمی خواهند ، آن ها گمراه کننده هایی هستند که امت را از شرک ساخته شده برای قبور و اولیاء و سر بریدن حیوان برای غیر خدا و نذر و توسل و انواع شرکیات دیگر بر حذر نمی دارند. نیز از جانب دیگر می شنویم که آماج حملاتشان متوجه کسانی است که از شرک قصور و حکومت مداری شرک آلود دوری جسته و به شرک قبور مبتلا شده اند و… .

یکی با وجود آن که ادعای توحید دارد آن را اسبابی جهت رسیدن به قدرتی شبیه دیگر قدرتمندان در زیر چتر قانون سکولاریست های مرتد می داند و دیگری از زیر چتر قانون کفار خارج شده و به بلایی دیگر مبتلا گشته است. که این دو سال هاست منجنیق هایشان را علیه هم آراسته اند تا آن جا که مضحکه ی امم گشته اند.

اما منظور ما در این جا دو راه است:

منهج و راهی که ، به توحید در دعا و توکل و رجاء و خوف دعوت می کند و از شرک های ساخته شده در دعای از مردگان ، استغاثه و طلب از آنان و نذر و سر بریدن حیوان برای غیر الله خود حذر کرده و مردم را نیز بر حذر می دارد. اما کفر به طاغوت ندارد وبسیار گریزان و دور است از دعوت به این که،  حاکمیت تنها از آن الله باشد.

و روشی دیگر که به این موارد توحید اقرار می کند اما دعوتش در این باب قاصر و ناتوان است و تمام تمرکزش بر امر حاکمیت می باشد و از جوانب دیگر توحید اهمال می کند.

که هر دوی این ها راه خطا را می پیمایند.

ویژگی های تجار

اما در همین سال های نزدیک به ما ، منهج و راه سوم خطرناکی از منبع سردمداران سعودی مزدور صلیبی ها به وجود آمده که خودش را در دایره ی سلفیت قایم کرده که سلفیت و سلف صالح این امت تا روز قیامت از آن ها بری اند.

جماعتی که از لحاظ دوری از شرکیات قبور و دعا ، به توحید دعوت می کنند اما در کنار آن با هر کسی که بگوید: باید کفر به طاغوت داشت و حاکمیت تنها از آن خدا باشد ، و از توحید است که حکم تنها از آن الله باشد نه غیر آن ، به جنگ و جدال و مبارزه ای ناجوانمردانه می پردازند حتی گوینده ی این کلام توحیدی در امر حاکمیت را متهم به تکفیری مارق و خارجی حارق در منابر رسول الله صلی الله علیه و سلم می کنند. و لا حول و لا قوه الا بالله.

به جای آن که به مردم توحید و یگانگی الله در حکمش را بیاموزند توجه خود را معطوف دفاع از کسانی می نمایند که به آن چه الله فرو فرستاده حکم نمی کند آن هم تحت نام عقیده ی سلف صالح.

تماماً تجارتی است به وسیله توحید به حساب پاسداری از دین. انگار قول الله تعالی را نشنیده اند که: « إن الحکم إلا لله » .

همگی می دانیم که از دفاع کردن از حکامی که به قانون خدا حکم نمی کنند چه امتیازها و چه مقام ها و چه پول هایی نصیبشان می گردد. دفاع از کفار عالمی و بومی و مرتدین سکولارداخلی آن هم به اسم سلفیت و اهل سنت.

اما آیا سلف صالح ما از اهل سنت این جوری بوده اند؟ آیا عقیده ی سلف صالح ما این است که به قسمتی از توحید پایبند باشیم با قسمت دیگر آن بجنگیم؟ خدا شما تاجران فاجر را بکشد.

 

ولله الحمد والمنه

و الله اكبر

ابوابراهیم هورامی

 

 

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


اهميت نقش زنان بعنوان نيمي از پيكرة انساني
سه شنبه 16 / 11 / 1390 ساعت 4:46 | بازدید : 4383 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

 

((اهميت نقش زنان بعنوان نيمي از پيكرة انساني ))

 

تمامي انسانها از دو نفر به نام آدم و حوا بوجود آمدند. يعني سرچشمه زن و مرد يكي است نه اينكه يكي باشد و ديگري نه (نساء 1) و آدم و حوا هر دو لغزيدند نه اينكه حوا يا زن باعث لغزيدن مرد گرديده باشد. (36بقره) و بدليل اينكه مردان قيوم زنانند ((الرجال قوامون علي النساء )) مسئوليت بيشتر گردن مرد را مي گيرد تا زن و حوا را.

اما راهبان و خاخامها و به تقليد آنها ملايان  و مولويان كهنه پرست، اين مطلب را به صورت تحريفي بي شرمانه در آورده و وسيله اي گردانيدند جهت پست نشان دادن زنان، چنانكه هيتلر ناسیونال سوسیالیت  به تبعيت از جامعه اي كه پرورشش داده بود وظايف زنان را چنين پيشنهاد مي كرد: بچه داري، آشپزي و رفتن به كليسا. و ملايان و مولويان و آخوندهاي كهنه پرست ما وظايف زنان را چنين پيشنهاد مي كرده اند: بچه داري، آشپزي و شستشو، كار در مزرعه مرد و……. و نرفتن به مسجد.

اين شد گوشه اي از دسيسه ها و نيرنگها و افكار پوسيده و بدعتهايي كه همچون سمي مهلك به خورد جامعه دادند. اسلام از زمان اولين پيامبرش تا آخرين رسول عليهم الصلوة و السلام، زن و مرد را به يكسان مكلف بداشتن ايمان توحيدي و اخلاق اسلامي نموده است (احزاب 35) و عمل صالح از ((زن)) و ((مرد)) كه ((مؤمن )) باشد به يكسان خواسته شده . و اين نقش سنگين زنان را نيز در جامعه مي رساند. بر اساس قوانين الهي زن در درك كمالات معنوي همچون مرد تواناست تا به هر افقي كه مي خواهد به پيش رود و زن و مرد به يكسان نتيجه اعمال خود را مي بينند . (نساء 124).

بدينسان با توجه به تجربياتي كه تاريخ بشريت در مورد زنان و كل انسانيت به نمايش گذاشته تنها فرمان خداوند در مورد زنان قابل قبول است نه هيچ نظر شخصي يا متحجرانة جاهلي كه تمامي حقوق انساني زنان را به اشكال مختلف پايمال نموده و باعث فاسد شدن زنان و استثمار و استضعاف آنان گرديده است. (127 النساء).

با  اين توضيح به اين اساس بنيادين بر مي خوريم كه : (( وما كان المومن و لامؤمنه اذا قضي الله و رسوله امراًان يكون لهم الخيره من امرهم و من يعص الله و رسوله فقد ضل ضلالاً مبينا. (احزاب 36) .

همچنين بايد بدانيم كه زن صالح ، فساد و طغيان شوهرش لطمه اي به او نمي رساند و زن فاسد و خائن هم ايمان شوهرش سودي به وي نمي رساند (تحريم 11-10)  با وجود اينكه نزديكترين افراد به پيامبران زنانشنان بوده اند مي بينيم كه بعضي دعوت شوهرانشان را نمي پذيرند. اما زن فرعوني كه با قوانينش ادعاي فرمان روايي و پرورش دهندگي مطلق را داشت،  با تمام وجود، به خدا ايمان آورد و فرعون نتوانست جلو وي را بگيرد و يا وي را موافق با عقيدة فاسد خود نمايد و اين نشانگر اصل مهم آزادي شخصيتي زن از نظر عقيدتي، جهانبيني و ايدئولوژيكي و عمل متناسب با آن مي باشد.

بدين معني كه او نيز همچنانكه ((انسان)) است مي تواند از حقوق انساني كه خداوند به هر انساني داده، كه همان اختيار و آزادي در پذيرش يا عدم پذيرش هر چيزيست ، برخوردار باشد (تحريم 12-11-10)

زن برخلاف پسر و دختر با وجود هم ايمان نبودن باز ((اهل)) به حساب مي آيد و فرزند چنين نيست (هود 46 و اعراف 83)

 سابقين بالخيرات چنانكه پيداست بايد در تمامي امور زندگي نمونة عيني و ظاهري آن چيزي باشند كه برايش به پا خواسته اند. و امور خانوادگي نيز دومين مرحله بعد از خود سازيست كه پس از كسب موفقيت و نمرة قبولي در اين مرحله است كه شخص اجازة ورود به دايره اي بزرگتر و مسئوليتي سنگين تر را در جامعه مي يابد.

زن و شوهر در تمام وظايف و مسئوليتهاي انساني خود با ((تشاور)) و ((ائتمار)) تصميم گرفته و عمل نمايند. خواهران بدانند كه : اگر در كارهاي خير مشوق شوهرانشان باشند، هم اجر تشويق را دارند و هم به دليل صبر بر مشكلاتي كه پيش مي آيد شريك ثواب شوهرانشان مي شوند. بدون اينكه از ثواب آنان هم، چيزي كم شود، و هرچه مشكل و ضرر بيشتري ببينند، اجرشان بيشتر مي گردد.

 هيچ ملا، يا دين فروش و يا سکولار ضد انسان خائني نمي تواند حقايق اسلام را براي هميشه بپوشاند. و نمي توانند بپوشاننند كه اولين قشري كه وجود اسلام را وسيله اي جهت خوشبختي  و سعادت خود و رهائيش از وضع اسفبار موجود، مي داند زنان اند، انسانهايي كه بيشترين ظلم را حتي نسبت به همنوعان مرد خود متحمل شده اند. و به محض شنيدن صادقانه پيام، اولين پذيرندگان و فدائيان خواهند بود.

اولين كسي كه به اسلام ايمان آورد زن بود، مادرمان خديجه عليها السلام ، اولين شهيد اسلام زن بود اماممان سميه عليها السلام.

استقامت و پايداري اسماء عليها السلام معروف به (ذات النطاقين) آن دختر در هنگام هجرت زماني كه ابوبكر به مدينه هجرت كرد و پول نقد را با خود برد، ايوقحافه كه مشرك بود در آن موقع به اسماء عليها السلام  گفت : به شما هم ظلم كرد، با مالش هم به شما ظلم كرد، اسماء دست ابوقحافه كور را بركوزه اي پر از سنگ ريزه گذاشت كه اين پول است  و بدين شيوه

1- هم خيال وي را راحت كرد. 2- هم از يك نفر مشرك و لو اينكه پدر بزرگش هم باشد منت نكشيد و در برابرش ايستاد.

ايشان عليها السلام از پسرش عبدالله عليه السلام كه از مثله شدن پس از مرگ مي ترسيد، پيشنهادش را نپذيرفته و فرمود : بعد از قتل چيزي نيست كه انسان از آن بترسد، پوست كندن و زبح دردي برايش ندارد. ((ودر جواب غصه نخور مادر پسرش فرمود: من وقتي از كشتنت غمگين مي شوم كه بر باطل كشته شوي ، پسرم زره لباس كسي كه‌امادگي شهادت را دارد، نيست آنرا در بياور و به جايش شلوار اضافي بپوش، كه هر وقت كشته شدي عورتت پيدا نشود )) الله اكبر. الله اكبر .الله اكبر

رشادت ام عماره و نسيبه عليهماالسلام در نبرد احد، پايداري ام سليم در روز حنين و.. و زن مومني كه فرزنداني شهادت طلب پرورش داده و همسرش را به جان فدايي و فداكاري وا مي داشت.((المؤمنون والمؤمنات بعضهم اولياءبعض يامروابالمعروف وينهون عن المنكرويقيمون الصلوةويؤتون الزكاةويطيعون الله ورسوله واولئك سيرحمهماالله وان الله عزيزحكيم)) ]ٌٌتوبه71]

ما نقش زنان را در جهاد و بذل و بخشش جان و مال و جواهراتشان ،و اينكه شخص مسلمان با اشتياق به قانون و برنامه الهي و حب آن ،خود سلاح و تجهيزات را تهيه مي ديد ،كه حتي فرش خانه را جهت تهيه سلاح مي فروختند، در تمام سيرة سابقين الاولين مشاهده مي كنيم كه عمربن سعيد عليه السلام و همسرش عليها السلام نمونة آن و عكس العمل مادر در برابر شهادت فرزند را باز در عتبه بن جاهد الجهني مي بينيم و……..                        

با اين توضيح به اين مطلب اساسي مي توان دست يافت كه در زمان كنوني نيز با وجود ((مسلمان بودن)) ما، بايد شخصيت و مقامي را كه زنان نزد خدا دارند و موقعيت اجتماعي كه بدانان بخشيده شده به آنان اعطا گردد. و زنان را در صورت رعايت چنين مواردي مي توان به صف مبارزين ضد سکولاریسم پذيرفت (12 ممتحنه) . خداوند ورود زنان ((مومن )) و مسلماني را كه وارد برنامه انقلابي مي گردند را تجويز نموده و حتي مي فرمايد اگر از ديار خود مهاجرت نمودند و به گروه انقلابيون پيوستند در صورت ((امتحان)) آنان و اطمينان از هدف مبارزاتشان بايد آنان را پذيرفت و حق ارجاع آنان به هيچ دولت يا شخصي وجود ندارد و لزوم مهاجرت زنان مومن را از جامعه جاهلي، همچون مردان، مي رساند.

 خداوند با ذكر موارد حقوقي اينان فرامينش را ((قانون و حكم  الهي برشمرده و مي فرمايند: در صورت ازدواج با چنين زناني واجب است كه مهر آنان كه تعيين شده داده شود(نگويند بي كسند و به آنان ظلم كنند و………) و اگر شخصي احياناً زن كافري داشته باشد . وضعيت آنرا نيز مي نماياند كه شخص مي تواند وي را طلاق داده و مهر را از آنان گرفته و با اين زن مومن مهاجر امتحان شده ازدواج كند. (10 ممتحنه) همچنين حكم زناني كه از مومنين به سوي دشمنان و جامعه جاهليت مي روند را نيز بيان مي فرمايند. (ممتحنه 10).

در بالا مسئله زنان در مبارزات مسلحانه خود را به نمايش گذاشت و در اينجا به گوشه اي ديگر اشاره مي كنيم كه عتبه بن غزوان در تصرف ((ابله)) به كاربرد: مي دانيم كه روش معروف عمر بن خطاب در جنگهاي مسلحانه بر ((اتكاء)) به قدرت و كارايي و توانايي فرمانده و تقليل افراد جنگنده )) استوار بود. در جنگ ابله هم زنان شركت داشتند . عتبه براي زنان چند پرچم تهيه كرد ، و آنها را برچوبهاي بلند و رمها و نيزه ها برافراشت و به آنها دستور داد در عقب سپاه حركت كنند و گفت : وقتي دو سپاه نزديك هم شدند ، آنها گرد و خاك راه بياندازند و محيط را از گردوخاك پركنند. كه دشمنان خيال كنند كه پشت سرسپاهي انبوهند و اينها پيش قراولند و بدين شكل سپاهيان دشمن ترسيدند و در رفتند و عتبه با همراهي زنان مبارز بدون يك كشته وارد ابله  گرديد .

زنان در تمامي فعاليتهاي اجتماعي متناسب با شرایط فطریشان نيز با مردان برابر و يكسانند (71 توبه) و در امر بيعت و انتخاب و  تائيد نمودن رهبران و يا انتخاب و تائید هر كسي زن با مرد مساويست چه در شوراي اولي الامر باشد كه بخواهد  به كسي راي داده يا بخواهد در هر كدام از مراحل شورا تخصصی عضو شود (ممتحنه 12)

مسجد پارلمان مسلمين و جايگاه شورا و مكاني است كه تمام امور مسلمين در آنجا به سرانجام مي رسند. كه پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم در مورد زنان فرمود : (( لاتمنعوا اماء الله مساجد الله )) (بخاري ، مسلم ، مسند امام احمد ، سنن ابو داود ، موطا مالك، سنن امام دارمي و غيره )

مسجد جاي عبادت است و تمام امور زندگي يك مسلمان مومن در صورتي كه مطابق با قوانين الهي صورت پذيرد عبادت محسوب مي گردد .از هم صحبت شدن با همديگر تا نوشيدن و خوابيدن وتمتع مسائل جنسي گرفته تا ديگر مسائل اجرائي و ادراي اجتماع. زني كه اجازه ورود به پارلمان اسلامي را دارد قطعاً اجازه انجام اموري كه در آن صورت مي پذيرد را نيز دارد .

زن به همراه مرد با ازدواج تشكيل يك شركت را مي دهند (دقيقاً دقت شود) تمام آنچه كه در نتيجه فعاليت مشترک اقتصادی آنان به دست مي آيدبصورت مشترك به هر روي آنان تعلق دارد. چه قدر ناجوانمردانه و پستي است كه شخص شريكش را بعد از چند سال اشتراك با توسل به قوانين افيوني حاكم بيرون انداخته و حقوق و مزايايش را غصب كند. خداوند مي فرمانيد : خانه (و هر آنچه متعلق به آن است )مال زن هم هست و زن و مرد درآن اشتراك دارند نبايد آنها را از ((خانه هايشان)) بيرون كرد و خودشان هم نبايد بيرون روند. مگر در مواردي كه در آنصورت هم حقوق خاص خود را دارند. (طلاق 1) .

زنان استقلال اقتصادي دارند، و شيوة تقسيم ثروتي كه بعد از مرگشان به جا مي ماند و يا تقسيم ارث زماني كه يكي از زوجهاي (( مسلمان)) كه بر مبناي اسلام هر دو به نسبت مساوي از آزادي فعاليت اقتصادي برخوردارند و هر كدام براي خود صاحب ثروت و دارائي مي باشند (نساء 13-12 ) (( للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن))  (32 النساء)

با درك صحيح مسئله حجاب براي زن و مرد حدود حجاب براي زن در آيه (30 و 31 نور) ودیگر احادیث صحیح نبوی مشخص مي گرددوجایی برای تاویلات غلط هوسرانان ویا سکولار زده های محلی باقی نمی ماند.

دختران را به اجبار نبايد شوهر داد (بقره 148) و ازدواج عهد و پيماني است بسيار محكم كه زن آنرا از مردمي گيرد و روابط زناشوئي اسلامي بايد در اعلا درجه استحكام باشد . (( و اخذن منكم ميثاقاً غليظاً )) (نساء 21).

اسلام ازدواج را پيشنهاد كرده و زنا را بشدن منكوب نموده و هدف از وضع چنين قوانين بدون انعطافي اين است كه :

1- جرم نشود

2- گناه هم ثابت نشود (تمامي حدودي كه در زمان صدور  اسلام و حيات خاتم صلي الله عليه و اله و سلم در مورد زنا صورت گرفته از طريق اعتراف خود آنان بوده نه از طريق شاهدين چون شاهد معمولاً با رعايت دستورات اسلامي خيلي نادر و محدود است و براي كساني هم كه الكي تهمت زنا را به ديگري مي زنند مجازاتي ثابت وجود دارد. (نور4).

اما مسئله اي كه در اين ميان علاوه بر تجارت وبردگی جنسی زنان ودختران درمیان سکولارها ودیگر کفار جهان ، در داخل سرزمینهای مسلمان نشین زنان را وسيله اي جهت شهوتراني مردان قرار داده و مردان آنرا تصويب كرده و به شدت از آن محافظت مي نمايند مسئله صيغه است.

صيغه ، شهوتراني و بي بندوباري  امراء و سلاطيني است كه به تن باطل شده و  مردود آن لباس حق و رنگ و لعاب مزورانه اسلامي داده اند : در حالي كه (27- 24 النساء ) :

((اجورهن ــــ فاتوهن اجورهن فريضه ـــ و من لم يستطيع منكم طولاً ان ينكح المحصنات المومنات ))

(( فمن ما ملكت ايمانكم من فتياتكم المومنات و الله علم ، بايمانكم بعضكم من بعض - فانكحوهن باذن))((اتوهن اجورهن بالمعروف ـــ محصنات غير مسافحات ـــ و لا ستندات اخدان))

2-    محصنين : شوهران، و در حالي كه براي هميشه خود را محافظت مي كنيد.

2- مسافحين : آب پاشندگان و برطرف كننده حاجات هر جا كه باشد.

3- عبارت زيباي غير مسافحين دقيقاً متعه و همچنان شهوتراني را صريحاً رد مي كند.

انجام هر گونه فاحشه گري و زنايي در زير پوشش هر لباسي عنواني از ديدگاه بيداري اسلامي رد و غيرقابل تحمل است و آنچه ارزش دارد همچون تمامي موارد ، قانون خداست . (1-6 مومنون ).

مسئله ديگري كه همچون موارد ديگر گذرا از آن بحث مي كنيم اجراي حكم قصاص است. اجراي حكم قصاص احترام گذاشتن به آزادي انسانها و جلوگيري از از بين رفتن  غير عالانه زندگي انسان است كه اين خود نوعي مطمئن كردن و بر دوام كردن((زندگي )) است. كه در آن خشونت از طريق غيرمستقيم مي تواند از جامعه رخت بربندد. چون زماني چنين قانوني بر اساس فرمان الهي اجرا شود كسي جرئت اقدام به گرفتن زندگي ديگران نمي كند. حكم قصاص برابري حقوقي ميان زنان و مردان را به زيباترين وجه در قالب (( الحر بالحر)) با (( ال)) معرفه بيان فرموده است كه انسان آزاد چه زن باشد چه مرد اگر انسان آزاد ديگري را به قتل رساند بايد بدون در نظر گرفتن جنسيت آن به قتل برسد.                                  

اين قانون در مورد بردگان نيز در قديم اجرا مي شد. اينكه در اول (( الحربالحر)) را آورده است دليل بر اين است كه كل انسانهاي آزاد را شامل شود. و براي اينكه مثلاً زن آزادي رامردآزادي كشت و يا اينكه مرد آزادي را زن آزادي كشت همان مرد يا همان زن كشته شود  و اينكه زني را زني كشت ولي اقدام به كشتن مرد آزاد ديگري نكند قانون (( الانثي بالانثي)) با ((ال)) معرفه جهت اجراي عدالت و تمايز ميان اجرا، آورده شده است. زن آزاد، مرد هم آزاد. قانون هم يكي است.

مسئله ديگر اثبات دوستي و همكاري است كه ميان زنان و مردان مؤمن مسلمان وجود دارد (توبه 71).

بخاري از فاطمه بنت قيس روايت مي كند كه : هنگامي كه شوهرش او را طلاق داد، پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم به وي فرمود: مدت عده را در خانة ابن ام مكتوم، سپري كن زيرا او مرد نابينايي است و تو مي تواني ((لباست)) را در آوري و او تو را نمي بيند. در ميان مؤمن مسلمان متعهد مخلص تمايزي وجود ندارد.

و ديگر حقوق اسلامي زنان كه دين به تفصيل آنرا بيان نموده و مؤمن مسلمان سابق بالخيرات الگوي عيني و شاهد ظاهري آن است و مفسري جسماني براي قوانين مكتوب الهي. 

با آنچه كه  آمد روشن شد كه :

كردار نيك بطور يكسان از زن و مرد خواسته شده است زيرا آن نتيجه طبيعي ايمان است بدين جهت خداوند مي فرمايد : ((من عمل صالحاً من ذكراً و انثي فلنحينه حياه طيبه ولنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون)) (در ميان زنان و مردان هركس كردار شايسته انجام دهد در حا لي كه مومن باشد بواسطه زندگي پاكيزه او را زنده مي داريم و بهتر از آنچه عمل مي كردند بدانان پاداش خواهيم داد).

امروزه فعاليت و مبارزه اسلامي جزئي از عمل صالح محسوب مي شود، زيرا محور آن دعوت به سوي خدا ، امر به معروف ، نهي از منكر، تلاش براي اقامة حكم الهي در زمين و تمامي واجبات ديني ديگر بطور يكسان از مردان و زنان خواسته شده است.

خداوند مي فرمايد : ((والمومنون والمومنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر ان الله عزيز الحكيم)) (توبه 71)

(مردان و زنان مومن بعضي ايشان اولياي بعضي اند، مي فرمايند به كار پسنديده و منع كنند از كار ناپسنديده و برپا مي دارند نماز را و مي دهند زكوه را و فرمانبرداري مي كنند خدا و رسول او را اين جماعت رحم خواهد كرد بر ايشان خدا هر آئينه خدا غالب درست كار است) . خداوند در اين آيه بيان نمود كه امر به معروف و نهي از منكر و اطاعت از خدا و رسولش در آنچه كه دستور مي دهند.از مردان و زنان خواسته شده است و زن در تكليف به واجبات ديني با مرد برابر است مگر مواردي را كه خداوند متعال ويژه مردان و يا زنان گردانيده است.  خروج جهت جهاد در راه خدا چنانكه علما گفته اند بر زن واجب نيست زيرا كه او در حق تربيت نسل آينده و آماده نمودن همسر مشغول است. اما وقتي شوهرش بدو اجازه داده و يا او را با خود به جهاد ببرد براي همسر و زنش مشكلي ايجاد نمي كند، براي هر دو ثواب جهادگران مقرر است (( زنان جهادگر ))، ولي اگر دشمن به سرزمين مسلمانان يورش آورد و جهاد بر همگان فرض عين شود. در اين صورت بدون اجازة شوهر جايز است كه براي جهاد  رهسپار شود. چنانكه فرزند نيز در چنين مواردي مي تواند بدون اجازه پدر راهي جهاد گردد.

ما مي پرسيم : وقتي تجاوز به سرزمينهاي مسلمانان بر زن مسلمان واجب مي گرداند تا براي جهاد خارج شود آيا تجاوز (( به خود اسلام)) ازجانب سکولارهای مرتدموجب نمي شود به جهت شركت در دفاع از اسلام از خانه خارج شود؟

وقتي قانون الهي تعطيل مي شود و فكر محدود عده ای  محدود از انسانهای صاحب سرمایه وزور ، قدرت مي يابد و عمل به قوانين ساختگي و عرف نفساني فرض مي گردد زياني كه زنان و مردان و كلاً انسانهاي بي گناه در زير فقر، ظلم، ستم و استبداد به انواع مفاسد اخلاقي و ويرانگر دچار گشته اند، آيا بر زنان واجب نيست جهت دعوت به سوي بازگشت به قوانين الهي و اصلاح اجتماع به هم ريخته از خانه خارج شده و دست به پيكار زند؟

وقتي كه شوهر نمي تواند چنانكه بايست به تربيت همسرش اقدام كند، آيا جامعه زنان مسلمان حق ندارد به تربيت آنان بپردازد؟ چه كسي جز زن در جهت ايفاي اين مسئوليت تواناتر است؟ و از لحاظ ديني، آيا بهتر نيست زن مسلمان به آماده سازي زنان مسلمان مبادرت ورزد و اموري را كه فراگيري و عمل كردن بدان بر آنان واجب است، به ايشان ياد دهد؟

ساختن خانواده اي اسلامي اقتضا دارد زني مسلمان براي مواظبت از شئوون شوهر، فرزندان و اجتماعش وجود داشته باشد. ولي مكان تربيت و آموزش چنين زني را در كجا مي يابيم؟ مدرسه ها، دبيرستانها و دانشگاههاي ما تلاش دارند زني را تحويل جامعه بدهند كه خود را بزك كند و با انواع زينت و مظاهر خود را بيارايد و بر جلسات ياوه گويي حريص باشد و از شوهر و جامعه اش آنچه را كه خود مي پندارد حق است به جاي اداي امور واجب توقع داشته باشد.

وقتي در جامعة ما حركت زنان مسلمان ايجاد نشود تا دخترانمان را بر اساس مبادي و اخلاق اسلامي تربيت كند و در قلوب آنها عواطف نيكي جايگزين نمايد و آنان را چنان قرار دهد كه خدا و رسولش را دوست داشته باشند و بر ارزشهاي بلند بيشتر از حرصشان بر مظاهر تو خالي حريص باشند. وقتي حركت اسلامي زنان ايجاد نشود تا با باطل و مفاسد آشكار بين زنان درگير شود و روح اسلام را دوباره در آنها برانگيزد، پس از آن مشكل خواهد بود كه زني مسلمان يافت شود تا در ساختن خانواده مسلمان سهيم باشد.

وقتي مؤسسات جامعة مادي گراي متحجرسکولار، زناني مسلمان براي ساختن اجتماع سالم ما تربيت نمي كنند. واجب است جريانات دعوت اسلامي مختص زنان به وجود آمده و در اداي اين امر مهم جاي آنها را بگيرند. در غير اينصورت نه تنها جامعه اي اسلامي بلكه خانواده هاي مسلمان و در نهايت زنان مسلمان را نيز از دست خواهيم داد. زنان مسلمان نمي توانند نقش خود را در ساختن خانوادة مسلمان ايفا كنند مگر وقتي كه خود بر اساس اسلام تربيت شده باشند، و تا زماني كه با خواهرانش در رهايي جريان زنان اسلامي گسترده اي كه حافظ طبيعي دختران جوان بر اساس اسلام و تحويل آنان به جامعه اسلامي باشد، شركت نجويد، رهايي امكان پذير نخواهد بود.

هريك از زنان مسلمان در ايجاد اين جريان فرخنده و تقويت و گسترش آن نقش مهمي را برعهده دارند. در تحويل و دگرگوني پايه اي و در هر مبارزه مردمي، بسيج تمام توان مردم و وحدت آن به خاطر شكست دشمن و كسب پيروزي و يا انجام وظايف عظيم انقلاب اسلامي ضروريست .

 تجربه مبارزان كنوني ايران و تجارب دهها خيزش و انقلاب در تاريخ قديم و معاصر اسلام و ديگر ملل ثابت كرده اند كه جماعت زنان نيروي بس عظيمي در مبارزه و جهاد در خود نهفته دارند. و مي توانند به طور عملي از مبارزان مرد پشتيباني نموده و نيروي بس عظيمي در اختيار آنان بگذارند. در واقع اين تجارب مختص به يك زمينه معين نبوده اگرچه در تمام زمينه ها بلكه در اغلب آنها پديد آمده است.

 وقتي كه براي جماعت زنان اهميت مسئله اي كه مسلمانان بخاطرش مبارزه كنند، و ضرورت فداكاري در اين راه روشن گردد، آنگاه آنان مي توانند سهم بزرگي در پرتوانتر كردن اين مبارزه ايفا كنند.

نظريه اي كه برخوردي ترحم آميز به زن كرده به اين معني كه گويا آنان تحمل سختيها و فداكاري در مبارزه را ندارند گويا زنان مي توانند در مصونيت باشند زماني كه اسلام درگير مبارزه و نبردهاي بس بزرگي است،اشتباهی فاحش وانکار ناپذیریست.

 بايد توجه داشته باشيم كه براي جامعة زنان عدم درگيري با سختيها و جانبازي در مبارزه امريست غيرممكن، زمانيكه همسر، پدر، فرزند و برادران آنان درگير اين مبارزه هستند. مردان به هر فداكاري كه دست مي زنند مستقيماً بر روي زنان اثر مي گذارد.

شهادت همسر، پدر، فرزند و برادر يعني تحمل فداكاري بزرگي از طرف زنان و زمانيكه مردان تحت پيگرد قرار مي گيرند و يا به زندان افتاده و يا زير فشار قرار
مي گيرند زن در قلب و در عمق اين فداكاري جاي دارد.

وقتي كه مردان به اشكال گوناگون زيرستم و تجاوز متجاوزين و مستبدان كشيده مي شوند، و سركوب، بيكاري، بيچارگي را متحمل مي گردند و عهده دار مسئوليتهاي سنگين معشيتي ، (ديني) فرهنگي و …… هستند ، مادر ، همسر، خواهر و دختر با اين مشكلات در ارتباط بوده و در قلب اين شرايط قرار دارند. بدينسان  آنان نيز در همين سنگر قرار گرفته اند. اين دين و ملت، دين و ملت آنان نيز هست ، همانطوريكه از آن مردان است. پس چرا نبايد متناسب با شأن و موقعيت خود سختيهاي مبارزه و فداكاريهاي آنرا تحمل نمايند. زمانيكه دشمنان دين عملا، تحمل اين سختيها و فداكاري را بر تمام مردم تحميل كرده اند .

زمانيكه، مردان، درگير اين مبارزات عدالتخواهانه ايم حتي اگر به جامعة زنان بگوييم كه مسائل جاري مسئله شما نبوده ، آنان اجتناب ناپذير متحمل اين سختيها و فداكاريها هستند. در اين صورت شركت فعال آنان در مبارزه با وجود سختيها و فداكاريهاي بيشمار تنها راهي است كه به خاطر اجراي صحيح دين و آزادي واقعي مردم از چنگال دشمنان قسم خورده بايد طي شود.

از اينجا درك مي كنيم كه جلب وسيعترين جماعتهاي زنان براي شركت در خيزش و مبارزه ، و جلب آنان به خاطر مشاركت تمام مردم در راه تحقق بخشيدن به مسئله دين، خيزش و مردم امريست ضروري كه بايستي به مثابه وظيفه مركزي مبارزان زنان در سطح طلايه داران خيزش در نظر گرفته شود.

قرار دادن هر وظيفه و يا مسئله و يا مسئله ديگري مافوق و يا همطراز اين وظيفه مركزي، با استراتژي و تاكتيك بسيج كل نيروهاي مسلمان و متحد نمودن آنان به خاطر شكست دشمنان و تحقق پيروزي در تضاد قرار مي گيرد و اين به خاطر وظايف بزرگ ديني و مردمي مي باشد. در راستاي اين استراتژي عظيم بايد به نكات زير به دقت نظري عميق متوسل شد:

1- در تمام مسائل عمده اي كه كل خلق با آن روبروست زنان سرزمين ما همانند مردان آنها شريكند. و اين بدان معني است كه هر مسئله اي كه براي دين و مرد مطرح است مانند، موجوديت استبداد سکولاریستی،رواج شرک وکفر بواح،استضعاف ، فقر و محروميت و غيره زنان نيز شريك اين شرايط مردان مي باشند. بنابراين شركت زنان و سهيم شدن جامعة زنان در كسب آزادي حقيقي خود و جامعه اش امري ضروريست.

2- زن در سرزمين ما مسئوليت كارهاي خانه، تربيت فرزندان و وظايف سنگين ديگري را به عهده دارد. بايستي در خلال ايجاد اشكال مناسب براي برانگيختن جامعة زنان به مبارزة عمومي، اوضاع ذكر شده و همچنين اوضاع مختص به آنان را دقيقاً در نظر گرفت. زيرا غير ممكن است كه در شرايط كنوني سرزمين ما از زنان خواست كه اين مسئوليتها را كنار گذارند. هر نظريه اي كه سعي در ناديده انگاشتن اين واقعيت عيني بكند و خواستار اين شود كه جامعة زنان از اين مسئوليتها دست بردارند، چنين نظريه اي، به بسيج جامعة زنان به مبارزه، منجر نخواهد شد.

3- درصد بيسوادي به معني اخص آن در بين جامعة زنان خيلي بالاست، و همچنين عقب ماندگي نسبي در رابطه با شركت آنان در زمينه هاي فعاليتهاي عمومي اجتماعي و ديني موجود است در اينجا ضروريست كه بين بيسوادي و درك معرفت فرق گذاريم پس نبايد چنان تصوري بوجود آيد كه گويا آنان فاقد هر گونه معرفت تجربه و افكار حائز اهميت مي باشند . چه بسابسياري از آنان خالص تر، مومن تر و متقي تر از خيلي از زنان تحصيل كرده و روشنفكراند و اين تصور به وجود آيد كه كار ديني را با آنان بايد از صفر شروع كرد.

4- هر گامي كه در راه جنبش جماعت زنان مسلمان براي مبارزه در خيزش برداشته مي شود، احتياج به گامي مشابه در زمينه آگاه كردن جماعتهاي مردان دارد تا اين گام با تائيد عمومي تضمين گردد و وحدت گسترده بين وسيعترين گروههاي زنان و مردان علیه کفار ومرتدین سکولار را مستحكم گرداند.

5- خواست مبارزاتي واقعي زنان مومن در اين نيست كه توان فردي خود را ثابت نمايند، بلكه قدرتشان در برانگيختن جامعة زنان براي مبارزه نهفته است.

6- بعضي از زنان كار در خانه و تربيت فرزندان را باعث تلف شدن وقت خود شمرده و آنرا تحقير مي نمايد. غافل از اينكه ابتدائي ترين و در عين حال بنيادي ترين نقش آنان در تشويق همسر، پسر، برادر و پدر خود براي شركت در مبارزه و بي هراس بودن در جانبازيست. و در واقع مبارزين واقعي بدون زمينه اي آنچناني كمترين شانس پيروزي را دارند.

 مسئله وقت، به اين معني كه كار در خانه و تربيت اطفال و زايمان و مهيا نمودن انقلابيون براي مبارزه مانع فعاليت مبارزين زن بوده، و اين كارها وقت كافي براي انجام وظايفشان باقي نمي گذارند، در اينجا بايد تفهيم شود كه مگر همين مسئله براي مردان كارگر، دهقان، معلم، پزشك .. كه در سرزمين ما بيش از 8 ساعت زحمت مي كشند ، مطرح نيست؟ و آيا از اين افراد كه مجبور به ادامه كار روزمره براي تأمين امور معشيتي زندگي مي باشند، نمي توان خواست كه مبارز شوند ؟ طبيعي است كه اين مسئله بايد با در نظر گرفتن شرايط موجود حل گردد و نه از طريق فرار از اين شرايط .

 

و الحمدلله رب العالمين 

 و الله اكبر

ابوحمزه المهاجر هورامی

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


رشد، شکوفایی و قدرت جماعت و فرد
سه شنبه 16 / 11 / 1390 ساعت 4:46 | بازدید : 4221 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

رشد، شکوفایی و قدرت جماعت و فرد

این یک واقعیت تلخ است که با توجه به ناپختگی اسلامی در گذشته و تا حدودی در حال حاضر، در موارد کاملاً جزیی و شخصی اعضاء جماعت ها و سازمان های انقلابی جهادی چنان درک و فهمی بر آنان تحمیل می شد که اکثراً تقریباً مجبور به پذیرش یا رد مجموعه نظرات شخصی خود یا سازمان کوچک شان می شدند که به سازمان به اصطلاح مادر پیوسته بودند.

 به بیان دیگر، عضو این گونه جماعت ها و سازمان ها، با تفکر تمامیت خواهی غالب بر فرهنگ و ضوابط سازمانی، که آزادی فردی عضو را حتی در زمینه بیان و تجزیه و تحلیل آزادانه ی نظرات اسلامی اش، در درون و بیرون از جماعتش محدود می نمود، خواسته و یا ناخواسته ، در خطر خود سانسوری مداوم و در نهایت در خطر مسخ شدگی و ایستایی و عدم شکوفایی و در اکثر موارد انشقاق و تفرقه قرار داشتند.

این قید و بندهای نامنطبق بر اسلام و اولویت بندی حاکم بر جریان اصلاحی آن، آن چنان فشارهایی را بر عضو خود سانسورگر و یا مسخ شده وارد می ساخت که عاقبت در مواردی عضو این گونه سازمان ها و جماعت های اصلاحگر، برای ابراز آزادانه ی نظراتش، خود را ناچار به «قیام» در مقابل رهبریت سازمانش می یافت.

زمانی که یک جماعت اسلامی آزادی خواه که رهایی انسان از ظلم و ستم انسان را آرمان و هدف تزلزل ناپذیرش اعلام نموده است ، می بایست و باید بپذیرد که هر عضو مبارز حق دارد (جز در موارد اطلاعاتی و امنیتی ) نظرات و اختلافاتش با نظرات سازمانش را در درون شوری منعکس نماید.

 در چنین صورتی شخص در می یابد که جهت دوری از تقلیل و کوچک نمودن خود در برابر جماعت بزرگ به یک صدا و یا یک فرقه و گرایش ناچیز که چیزی جز تفرقه ، سستی و از بین رفتن ابهت و قدرت حاصل دیگری ندارد، دروازه ای جهت رشد روز افزون اندیشه ها و نظریات مفیدش با حفظ ابهت و قدرت جماعتی اش به صورت نامحدود برایش باز گذاشته شده است و کسی مانع ترقی و پیشرفت وی و جماعت نیست و روز به روز در خود و جماعتش احساس شکوفایی و ترقی و به روز بودن می نماید و بر قدرت جماعت که همان وحدت و انسجام و یکپارچگی آن است افزروده می گردد.

و نیز  در می یابد که سلسله مراتب در جماعت و سازمانش در خدمت اعمال اراده آگاهانه و فشرده مجموعه سازمانی است و کسی تحت اسارت و یا برده ی هیچ کس یا گروه خاصی نیست بلکه کل سیستم هدفمند و قدرتمند به جلو و آینده ای درخشان چشم دوخته و محکم و استوار در حرکت است.

به وجود آوردن یک فضای باز که در آن هم تمرکز فرماندهی موجود است و هم شوری ، هم انضباط موجود است و هم آزادی ، هم وحدت اراده موجود است و هم راحتی خیال و خلاقیت فردی، وظیفه ای ست آشکار که اسلام خود را متعهد به پیاده و عینی نمودن آن نموده است. و این مهر تاییدی است بر این که جامعه ی اسلامی هرگز ساکن و بی تحرک نیست بلکه همیشه در حرکت و شکوفایی است.

 

 

 

والحمدلله رب العالمين

و الله اكبر

ابوحمزه المهاجر هورامی

 

 

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


رابطه آگاهی مردم. پیشروان وتمرکز قوا
سه شنبه 16 / 11 / 1390 ساعت 4:46 | بازدید : 4773 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

«سابقوا الي مغفرة من ربكم و جنة عرضها كعرض السماء و الارض اعدت للذين آمنوا بالله و رسله ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم»  (21 حديد)               

 با توجه به زندگي بلالها، سميه ها ، ياسرها، عمارها و… عليهما السلام و آن همه صحابي «عالم» اما بي سواد و درس نخوانده،به نظر شما چه كسي «عالم» ناميده مي شود و آناني كه به ايشان علم داده شده كيانند؟ آيا مدرك داران ،ليسانس گرفته ها ،دكترها و پرفسورها علمايند يا اينكه علماي واقعي كيانند؟ (محمد16) : «قالوا للذين أوتوا العلم ماذا قال انفا»              

 مؤمنين موحد علمايند كه موقعيت و ارزش حقيقي خود را در اين جهان پهناور آسمانها و زمين درك مي كنند. اينانند كه سرچشمه هاي آزمايش را فهميده و آنچه را كه برايش آراسته شده با قانوني كه برايش وضع شده بدور از هرگونه طغياني و بدور از استكبار و اتراف به پيش ميرانند، سرچشمه هايي چون :

1- حب الشهوات من النساء

2- فرزندان

3- پول و جمع آوري آن

4- اسبان نشانمند(ماشينهاي لوكس و شماره گذاري شده تحت مالكيت و….)

5- چهار پايان (هر آنچه كه نمودار ثروت و شوكت مادي شخص باشد)

6- زراعت (شغل و كاري كه منبع درآمد و گذران زندگيست (ال عمران17-14)

و نيز آينده و نتيجه ی اخروي خود را نيز مي دانند و كاملا برايشان روشن شده كه در صورت رعايت قانون تعيين شده چنين آينده اي را درپيش دارند (37 و 38 نور) و در صورت جايگزيني هر برنامه و قانوني به جاي برنامه و قانون الهي و پرستش آن، كه از ويژگيهايي چون ((و يعبدون من دون الله ما لا يملك لكم رزقاً من السموات و الارض شيئاً و لا يستطيعون)) (نحل 73) در آخرت هم اين گونه با شما برخورد مي كنند همين هايي كه شريكشان كرديد(نحل 86-87) و علاوه بر آن در روز قيامت احباء و دوستان دنيا همه دشمن يكديگر خواهند بود و آن دوستي و محبت و مودت تبديل به دشمني  مي شود ، زيرا دوستي دنيايشان در معصيت خداوند بوده است بجز متقين ( 66 زخرف).

بدين صورت بر علما روشن و آشكار است كه در دنيا و آخرت اگر با خدا شريك قراردهي بدون شك بي كس و تنها و توسري خور مي نشيني . ((لا تجعل مع الله اله اخر فتقعد مذموماً مخذولا)) (22 اسراء).

خداوند بر مردم ستم نمي كند اين مردم خودشانند كه به خود ظلم مي كنند (33 نحل). خداوند امر فرموده كه « كونوا مع الصادقين» و يكي از سنتهاي الهي اين است كه خداوند نعمتي را كه داده باشد دگرگون نمي سازد مگر اينكه خود آن را دگرگون سازند و از راه خدا منحرف گردند (انفال 53). به ياد آوريم كه در قرون وسطي يكي مردم را به زور مي گرفته و نگه مي داشته- به زور- يكي ديگر جيب او را خالي مي كرده، يكي ديگر به گوشش مي گفته صبر كن خداوند بزرگ است. و به تقليد در جوامع اسلامي بلاياي مختلفي از شرق و غرب وارد گرديد ،از آن مي توان تفسير غلطي را بيان كرد كه از قضا و قدر الهي در ميان مردمام رايج گرديده و شرك را بسيار مزورانه و احمقانه توجيه مي نمايند(36-35 نحل).

و اينان هيچ دليلي براي اين كار خود ندارند (17 نور) و از ديگر سو مردمان مستضعف نيز عامل اجرايي بوجود آورندگان جامعه طبقاتي يعني طاغوتيان مستكبر و مترف گرديدند طاغوت هرچيزي كه ازحد خداوند به همان و اندازه اي كه برايش ارزش قائل شده، بيشتر قائل شويم طاغوت درست كرده ايم از غذا خوردن و نوشيدن و بهره مندي از مسائل جنسي، وسايل منز ل و …… گرفته تا ديگر روابط انسان با انسان يا انسان با ربش.

بدينسان مستضعف فرق ندارد كه به مركز ملاء يا مستكبرين و مترفين و طاغوتيان نزديك باشد يا دور. از مردم بريدن و خود را ابزاري براي رسيدن اميال و مطامع طاغوتيان مستكبر و مترف قرار دادن ، بلايي است مخرب و ويرانگر كه وي را به اين وا داشته.

1- مبارزه نكرده ، و از حق دفاع نكند.

2- از حمايت مستكبرين مترف دست بر نداشته و هجرت نكند.

نوكر و زيردست و متمايل به ملاء و مترفين بوده اند هرچند كه از نظر مادي هم به آنان چيزي نرسيده ، مساله سود كم يا زياد مادي نيست مسئله تمايل و راضي بودن و در مسير قرار گرفتن اينهاست.

از ديگر آثار سوء تفسير غلط از قضا، توليد سستي و رخوت و عدم قبول مسئوليت و…… موجود است ، بدينسان با ذكر اين دو آثار شوم از ميان آثار متعدد ناشي از قضاء، به تشريح دقيق انواع آن مي پردازيم :

1- قضائي كه بايد بر آن صبر شود و آن عبارت است از تمامي حوادثي كه براي انسان روي مي دهد و اراده او در آن دخالت ندارد مثلاً خانواده اي كه در آن به دنيا آمده ، جنسيت ، مليت و زبان و.. (ال عمران 6- انعام 46 روم 40 )   

2- قضايي كه قابل پيش بيني است و ليكن لازم است كه انسان مسلمان كوشش خود را در بدست آوردن اسبابي كه او را نجات مي دهند اعمال كند. چون عمر فاروق هنگامي كه مي بيند در شام طاعون شايع شده بدانجا نمي رود، ابوعبيده جراح به وي مي گويد آيا از قضاء و قدر الهي فرار مي كني؟ عمر مي گويد: بله ، از قدر خداوند به سوي قدري ديگر مي گريزم. يا قوم سيدنا يونس(ع) كه با ايمانشان از قدر و سنتي الهي به قدر و سنتي ديگر فرار كردند و اين هشداريست بيدارگر به داعيان عجز و سستي و تنبلي و تن لشي كه از مشكلاتي كه خود مسببش بوده اند و راه فراري نمي يابندو……    

3- قضايي كه انسان در آن آزاد است و در چارچوب آزادي مورد محاسبه قرار مي گيرد: زيرا تا زماني كه آزادي اراده در زندگي موجود نباشد تكاليف و مسئوليتها معني پيدا نمي كند. «من شاء فليؤمن و من شاء فليكفر.» (كهف 29) «ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم»  (رعد 11- شوري 20) تكاليف شرعي در حول محور آزادي جريان دارند، زماني كه انسان آزاديش را از دست داد خداوند تكاليف را از دوش او بر مي دارد فمن اضطرغير باع و لاعاد (بقره 173) آن كسي كه مجبور شود در صورتي كه علاقه مند و متجاوز نباشد گناهي بر او نيست.

با اينوصف دوباره اعلام مي نمائيم كه ((اي مردم )) سابقوا الي مغفرة من ربكم و جنة عرضها كعرض السماء و الارض اعدت للذين امنوا با لله و رسله ذلك فضل الله يوتيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم )) (21 حديد).                                

و از تمامي اله ها و هواي نفس و قلب و بندگي رسوم و فرهنگ غلط گذشتگان و… به توحيد و قانون يگانه الهي باز گرديد.ما مي دانيم زماني كه هواي نفس و قلب اله گرديد ،اله هاي ديگري نيز متولد و تراشيده مي شوند و به ميزاني كه از قانون خداوند دور مي شوند به همان ميزان در توسل به خدايان متعدد و شرك غوطه ورتر مي گردند كه از آن ميان مي توان به بت قوميت و گذشته پرستي اشاره كرد. يعني در واقع بنده رسوم، فرهنگ و عقايد و تفاسير اجداد و نياكان متداول يا مدفون شده مخالف با قانون الهي گرديدن كه در قوالب مختلف ناسيوناليستي و ملي گرايي نوين با به خودبسته هايش (نظير سيوسياليسم، كاپيتاليسم، كمونيسم، آنارشيسم ، نئوليبراليسم و…) پا به عرضه وجود نهاده است .

(( و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفينا عليه اباءنا او لوكان اباءهم لايعقلون شيئا و لا يهتدون)) (بقره 170)

(( و اذا قيل لهم تعالوا الي ما انزل الله و……… بما كنتم تعلمون

(مائده 105- 104 )

و باز در جواب منجيان گويند.

قالوا جئتنا لتلفتنا عما وجدنا عليه ابائنا (يونس 78)

(( قالوا وجدنا ءاباءنا لها عابدين      (انبياء 53)

و بطور خلاصه بايد گفت كه اين جواب در برابر «هر» پيامبري به همين شكل بوده و تا ابد نيز همين است.

(( و كذلك ماارسلنا قبلك في قرية ……… كان عاقبة المكذبين . (الزخرف25-23)

با اين همه توضيحات خداوند مي فرمايند يا از پدران و فرهنگ كهنه و گذشته خود تقليد كنيد يا از دستورات و قانون من پيروي آگاهاند نمائيد:

(( و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل الله …… الله عليم بذات الصدور. ))

چون بنده ي عبد و مردم بودن  در حكم مخالف حكم الهي گرديدن است اين عبد خواه هواي قلب و يا نفس خود باشد يا بندگي عرف و سنت نياكان يا ملا و شیخ ، ثروتمندان ،حكام ظالم و…… و يا راي اكثريت جامعه زماني كه در برابر«راي خداوند» قرار        مي گيرد چون (116 انعام) شيوه ي برخورد با چنين وضعي را مي دانيم (118-117انعام) دليلش هم اين است كه ((ان يتبعون الاالظن و ان هم الا يخرصون))

در نتيجه در معارضه و مبارزه ي اسلامي با فرهنگ و رسوم غير اسلامي و مردم بايد سپر ضربات گرديد ((يجاهدون في سبيل الله و لا يخافون لومة لائم))  تا با از بين بردن فرهنگهاي زيانبار : ((لايكون علي المومنين حرج)) و باز بياد داشته باشيم كه ((ذلك فضل الله يوتيه من يشاء)) و بشارتي است به سابقين در خيرات آنچنانكه رسول الله (ص) (( طوبي للغرباء)) را در وصف اين پيشروان بيان فرموده اند .

با ذكر اين مطلب به بلاي ديگري مي پردازيم كه ابتداء مرحله ي آنرا تئوريزه نموده و سپس فرهنگهاي غلط شرقي و غربي قديم آنرا غني و بصورت قانوني يقيني و عملي در آوردند كه در ميان مردم بصورت حقيقتي الهي و اسلامي جلوه نموده است. آنهم اينكه :               

آيا براي مسلمان شدن فرد، چيزي جز گفتن شهادتين لازم نيست و صفت مسلمان و اسلامي به وي اطلاق مي گردد و حسابش به آخرت واگذار مي گردد حتي اگر در دنيا هم عملي كه لازمه ي شهادتين باشد را انجام نداده باشد و بايد همچون يك مسلمان در روابط اجتماعي با وي برخورد نمود؟

با وجود شرايط اساسي و اتمام حجت اين مسئله در قضيه اهل رده به خوبي شرح داده شده است . با گفتن شهادتين ضرورتاً مسائل و ملزمات مربوط به آن و دين دانسته و فهميده مي شود. يعني براي كسي كه شهادتين را بر زبان مي آورد، روشن و آشكار است كه حاكم گردانيدن قوانين خداوند و شعاير از وي خواسته شده و بر همين مبناي «آگاهي داشتن » و «آشكار بودن» كه اگر كسي از اداي لازمه يا لازمه هاي لا اله الا الله امتناع ورزد با شدت در دنيا و آخرت مجازات مي گردد . (انعام 115).

بعنوان مثال ساده، نزد كسي كه شهادتين را بر زبان مي آورده، هميشه كاملاً بديهي بوده است كه «مسلمان» در طول شبانه روز نمازهاي معيني را مي گذارد و روزه و زكات را به جا مي آورد و به احكام نازل شده از طرف خداوند پايبند مي باشد و هرگونه پايبندي ديگري را شرك مي داند. و اينها لازمه ي مسلمان بودن است كه در صورت ترك آگاهانه يكي از اين اساس اصلي آن، مرتد شناخته مي شود و معقول نبود كه با دانستن اين عاقبت مسلمان شده و احكام ديگري را جاري سازد و خود را در معرض مرگ و نابودي قرار دهد. و معقول آن است كه وي شهادتين را بر زبان آورده و تصميم گرفته به قوانين و شعاير خداوند پاي بند باشد و برآن خروج نكند. پس از كسي خواسته نمي شد كه بيا نماز بخوان، روزه بگير، ظلم نكن از استكبار و اتراف دوري گزين و…… بلكه گفته مي شد بيا شهادتين را بر زبان بياور كه تمام مسايل ضرورتاً از اين مفهوم دانسته و فهميده مي شد.

حتي اگر كسي شهادتين را از روي ترس هم بگويد در ميدان جنگ هم نبايد كشته شود(حادثه اسامة بن زيد) اما بعد از اينكه شهادتين را گفت و با وجود جامعه اي اسلامي و الگوهاي عيني احكام اسلام را جاري نساخت وي بايد مجازات شود. اول شهادتين نجاتش داد ولي تحت مراقبت قرار گرفته تا  ((حقيقت حالش معلوم گردد)) اگر در دنيا به لازمه هاي شهادتين عمل كرد- هرچند از روي نفاق هم باشد- در اين دنيا مسلمان و در آخرت كارش با خداست. در نتيجه ورود به بهشت با نشستن و آرزو كردن بدون عمل ميسر    نمي گردد (نساء 124-123).

اسلام در اين دنيا عملگرايي را به ما مي آموزد و تابع عمل بودن نه سخن سرايي  و فلسفه بافي و علم اندوري بدون عمل صالح.

مؤمنين همگي بايد بدانيم كه اينچنين مورد خطاب قرار گرفته ايم ((يا ايهاالذين امنوا لم تقولون ما لا تفعلون كبر مقتاً عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون)) (2 و 3 الصف)

(البته باز بايد اعلام  نمائيم كه ميان «ايمان توحيدي » و« تسليم منقاد شدن» اسلام فرق و تفاوت وجود دارد و مؤمنين موحد (14-15- حجرات)

اگر سرما بر شما مستولي شده صدها هزار بار لحاف لحاف كنيد سرماي شما رفع نمي شود مگر با كشيدن لحاف بر خود تا سرما را رفع كنيد. و يا اگر تشنه باشيد با چندين روز آب آب كردن باز تشنگي شما رفع نمي گردد مگر با رفتن و بدست آوردن آب و نوشيدن آن. و يا اينكه اگر فرزند خردسال شما تب كرده و تنها با استامينوفن تب فروكش مي كند اگر هزاربار مثل ورد، آن را بر زبان برانيد غير از وخيم كردن وضع بچه كاري را به پيش    نمي بريد مگر با تهيه آن و خوراندن آن به بچه و هزاران مثال ديگر كه در زندگي با آن سروكار داريم. لا اله الا الله و محمد رسول الله و تمامي احكام الهي منشعب از دين نيز همين حكم را دارند. همين درك ساده و آسان از اسلام بود كه چنان مجاهدين و مبارزيني ساخت كه نمونه هايش بر تاريخ جلوه افكني مي نمايند.

- فرزندان عمروبن جموح بتش را، براي تزلزل ابهت بت در دل وي، در داخل زباله انداختند با وجودي كه وي ناراضي و ناراحت بود اما بعد از اسلام و بعد از شصت و چند سال با پاي لنگ مي خواست در جنگ احد شركت كند. خداوند وي را به خاطر پاي لنگش معذور كرده بود اما به نزد پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم  شتافت و گفت          مي خواهم با همين پاي لنگ در بهشت قدم زنم و با زنش براي هميشه خداحافظي كردو رو به قبله ايستاد و گفت : «بار خدايا مرا به درجه شهادت نايل فرما، مرا مأيوس ، نوميد و دل شكسته به خانه بر مگردان»

و پس از شهادت، پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم امر كرد عمرو وعبدالله بن عمر عليه السلام كه در دنيا دوست صميمي هم بودند را در يك قبر دفن كنند.  

 - و يا دلاوريهاي عبدالله بن جحش عليه السلام كه اولين امير المومنين اسلام دراولين مأموريت و عمليات نظامي اسلامي در جهت كسب خبر از قريش در نحفه را به ياد آوريم كه در نهايت به همراه حمزه عليه السلام به امر پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم  در يك قبر دفن گرديدند.

- و يا ابو عبيده جراح عليه السلام كه در نبرد بدر اجباراً پدرش را كه در صف مشركين قرار گرفته بود با يك ضربه شمشير فرقش را شكافت و كشت كه خداوند در مورد وي و پدرش چنين فرمود: ((لاتجد قوماً  ……هم المفلحون )) (مجادله 22) كه در نهايت در زمان عمر فاروق  نزد سربازانش براثر طاعون شهيد شد.

- زن مؤمن كه چقدر به آن ارزش  داده مي شود كه درچه شرايطي بيعت كنند((ممتحنه)) يعني ، اگر معروف بود، از توي پيغمبر، قبول مي نمايم و گرنه قبول نخواهم كرد، كه در اين باره به ذكر واقعه اي تاريخي مي پردازيم. در مورد كساني كه در بدر داخل چاه افتادند از ابن عمر روايت شده كه وي در آن دوره 12 ساله بوده و پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم  اجازه ي جهادش را نداده بود. ام المؤمنين عايشه عليهاالسلام گفت: ابن عمر باز اشتباه كرد و همان وازرة وزر اخري را بر زبان راند، ام المومنين عليهاالسلام افزودند كه چگونه ممكن  است با مرده صحبت كرد مگر قرآن نمي گويد : ((انك لا تسمع الموتي و ما انت تسمع من في القبور)) (80 نمل 22 فاطر 52 روم) كه اين تصحيح مادرمان عليهاالسلام در بخاري ياد شده اما باز خطاي ابن عمر را مي گويند و مي پذيرند.)

و هزاران نمونه ي ديگر كه با درك آسان و روشن لا اله الا الله و توحيد به چنان درجه اي رسيدند كه بهترين انسانهائي ملقب شدند كه براي مردم بپا خواسته اند. مردم بايد از عبادت انسانها و بخصوص ملايان و مولويان دين فروش و سكولارهاي جاهل عامه فريب و مردم فريب دست بردارند : و آگاه باشند كه  ((فزين لهم الشيطان اعمالهم.))( 63 نحل كل آيه ).

و اين زنگ خطري است كه شايد بتواند خواب آشفته جاهلان را بپراند. ترمذي از عدي بن حاتم كه در زمان جاهليت نصراني شده بود و به شام گريخته بود به واسطه خواهرش كه اسير شده و آزاد گرديده بود نقل مي كند :  هنگامي كه وي صليبي نقره اي در گردن داشت پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم اين آيه را خواند: (( اتخذوااحبارهم و   رهبا نهم ارباباً من دون الله )).

عدي گفت : به پيامبر گفتم كه آنها علما و راهبانشان را عبادت نمي نمايند. پس رسول الله  فرمود: نه چنين است كه عبادت نكنند بلكه آنها آنچه را از حلال و حرام (خوب و بد) كه احبار و راهبان تجويز مي كنند آنها مي پذيرند، گفتم آري، پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم گفت : و عبادت احبار و راهبان شما همين قسم است و تا ابد مفهوم «عبادت» را مشخص و دامنه ي آن را تعريف نمود.

صحبت از ملايان و مولويان دين فروش و درسخوانده هاي عامه فروش و مردم خائن را به زمان و مكان خود واگذر مي نمائيم فقط بياد داشته باشيم كه سخن بد و ناسزا گفتن، آن هم با صداي بلند عملي است كه خداوند آنرا دوست نمي دارد اما آناني كه مورد ظلم واقع شده و به ايشان خيانت شده جايزاند كه به تندي هم آنرا بر زبان آرند تا ظالمين بر خود بلرزند  (148 النساء)

و ديگر حيف است زبان خود را با ذكر خير شياطين صرف نمائيم، تلاشمان بايد در بيداري مردم متمركز باشد الربانيون و الاحبار، الله پرستان و دانشمندان وظيفه بيداري جامعه را برعهده دارند (63 مائده) و خداوند تا رسولي نفرستد كه دين كامل  را به آنان برساند آنها را عذاب نمي دهد (بني اسرائيل 15) چون اگر نفرستد با توسل به بهانه گويند (طه 134- مائده 19) بايد هشدار داده شوند و به آنها پيام (آنهم كامل) رسيده شود (يس 6 سجده 3) هر قومي در هر دوره اي بايد بيم دهنده اي عيني و عملي اسلام داشته باشند در هر دوره و سده اي (سباء 44)

باز مردم بايد بدانند ((من اهتدي فانما يهتدي لنفسه و من ضل فانما يضل عليها و لاتزر وارزة وزر اخري )) (اسراء 15) و بايد پاداش داوري بردن نزد طاعوت را دانسته و اينكه حاكم صرفاً بايد او امر الهي باشد و بس …… (نساء 65 نساء 60 نور 52-47 )

مردم بايد بدانند كه اگر همه ي آنها و حتي تمام انسانهاي روي زمين حقايق را بپوشانند و دچار كفر گردند به خداوند هيچ ضرري نمي رسد بلكه اين خود ايشانند كه در دنيا و آخرت دچار خسران و ضرر مي گردند (8 ابراهيم)

مردم بايد بدانند كه خداوند ما را از « ناداني » و « كوري» نجات داده و به علم و آگاهي راهنمايي نموده و خود مشخصات صاحبان انديشه و انسانهايي كه بينايند و آگاهانه زندگي مي كنند را در كلمه اولوالالباب نام برده و ويژگيهاي آنان را و همچنين مخالفين آنان را با آينده ي قطعي شان چنين توصيف مي فرمايند و ما بعنوان اولين نكته بيان مي داريم (19 الي 26 رعد) مستضعفين بايد بدانند كه در صورت تبعيت از دستورات و قوانين غيرالهي چقدر تنها و بي كس و زيان ديده مي شوند كه حتي شيطان هم در آخرت از آنچه آنان با قانون خداوند شريك گردانيده اند. اظهار برائت مي كند چه رسد به انسانهاي ظالم يا مزدوري كه حكمشان را به اميدهاي واهي و پوچي تبعيت كردند (22-21ابراهيم) و همچنين  «مردم» با همكاسه شدن با ظالمين چگونه در رديف آنان قرار گرفته در حالي كه عاقبت آنان را مي دانستند (45-44 ابراهيم) مردم بايد بدانند كه در مبارزه مصيبت دوطرفه است (ال عمران 140) مردم بايد فكر كنند كه براي فردايشان چه چيزي را فرستاده اند و مانند كساني نباشند كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را فراموش كرد (19-18 حشر) مردم بايد بدانند كه هدايت دست خداست نه دست بنده (قصص 56) و ناپاكي عدم پذيرش دين بر آناني است كه تعقل نمي كنند (يونس 100-99) اين انديشه و تفكر كه ما نگهبان دين خدائيم كه از بين نرود يا صدمه اي نبيند امريست تحجرگرايانه . ما دلمان براي از بين رفتن دين خدا نمي سوزد.چون اين امريست غيرقابل تصور بلكه هم و نگراني ما در فناء، بدبختي ، فساد، استثمار و استحمار، بيچارگي و قهقهرايست كه بندگان خدا به خاطر 1- عدم اجراي قانون پاك خدا دچار مي شده اند دين و قانون براي مردم است و تنها كسي كه از عدم اجرا تا بحال و در آينده هم  صدمه خواهد ديد خود مردمند و بس . ((انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحفظون)) (9حجر) و بدينسان مراحل كلي مبارزه را اگر در الف : تبليغ             ب : جهاد مسلحانه با زير بناي جهاددرونی بدانيم. بايد با آگاهي و آهنگي تدريجي و محكم  به پيش رفت تا امة را در حالي به آغاز مرحله دوم واداشت كه از جميع جهات معنوي و مادي آمادگي آن مرحله را داشته باشند. بايد خود با آگاهي به مراحل امر به معروف و نهي از منكر يعني: 1- خصوصي ، خصوصي 2- خصوصي ، عمومي 3- و عمومي با تنظيم و تعهد كار ((دعوت)) براي ديگران ((يتلوا عليكم آياتنا )) حداقل همچون كودكي صادق و راستگو در دادن آدرس و رسانيدن پيام حقيقي به مردم باشيم. بعنوان مثال در ابتدا با طرح وضع موجود ، بيان مضرات چنين وضعي و محكوم نمودن و پوشالي نمودن آن از طريق شناساندن عيني آن و ارائه درمان و جانشيني مناسب، بايد به شيوه اي آنرا معرفي كرد كه مردم همچون فرزندانشان آنرا شناخته و تميز دهند و عينيت آنرا لمس كنند (20-19 انعام) اسلام ابتدا ايمان به توحيد را در خون ياران خود به جريان در مي آورد و بعد از تثبيت ايمان در قلوبشان احكام  ديگر را چون حرام بودن شراب و را صادر فرمود (91-90 مائده) و تنها راه كنوني نيز باز طي نمودن همان مسير الهي است و تنها با بازگشت به چنان شيوه اي مي توانيم به اهدافمان برسيم (92 مائده) بيادآوريم كنگره آمريكا را در مسئله ممنوع كردن نوشيدن الكل با پشتوانه نيروهاي نظامي و قانون خود و شكست قطعي آن. در اسلام چنانكه بيان شد مردم پرورش داده مي شوند و ساخته مي شوند. و بعد مرحله حد فرا مي رسد يعني در واقع گام به گام به پيش مي رود دقيقاً برخلاف مسائل اقتصادي وامنیتی كه فقط انقلابي و تكاني است و به محض در دست گرفتن زمام امور بايد اجرا شوند.

اين حق مردم است كه خداوند با برنامه اي كه فرو فرستاده هيچ راهي براي سلطه غيرمسلمان بر مسلمان قرار نداده است . و اگر امروز چنين مي بينيم در عدم به كار گيري قانون و برنامه الهي است اين سلطه جابرانه نه يك امر خدايي بلكه لكه ايست كه توسط خود انسانها به وجود آمده  و تنها خود انسانها هستند  كه ((بايد )) آنرا منهدم سازند.

وظيفه مبارز پيشرو سابق بالخيرات تنها رسانيدن پيام است و مردم بايد بدانند كه خداوند به آشكار و پنهان آنان آگاه است(100- 99 مائده) باز اعلام مي داريم كه سود و زيان پذيرش يا عدم پذيرش راه ((اسلام)) به خود مردم بر مي گردد و ما نگهبان آنان و حفاظت كننده آنان در آخرت نخواهيم بود و آنان كاملاً آزادند و مختار (105 انعام) ما به مردم   مي گوئيم كه ما نيز بشريم با خصوصيات (انعام 50) و بدانند كه ما با برنامه الهي و با اين پيام به ديدار آنان آمده ايم و با آناني كه خداوند را مي خواهند در راه هدف مشتركمان متحد شده و در صدد جلب  آنان بر مي آئيم . براي ما مسلمان و حتي صلح طلبان غير مسلمان در هر لباس و مذهبي كه جايي گرفته باشد باز مسلمان و صلح طلب است  و اگر مسلمان در مسائل شخصي كه فقط به خودش و خداي خودش مربوط است با ديگران اختلاف دارد بر اين است : ((ما عليك من حسابهم من شي ء و ما من حسابك عليهم من شيء   )) ما باز وي را بر مبناي دستور الهي برادر خود ((انما المومنون اخوه))خوانده و ايمان داريم و در صورت عدم دعوت وي به وحدتی پایدار جزو ((فتكون من الظالمين )) قرار گرفته و در رديف مجرمين بايد جايگاهي را بر خود قبول نمائيم (52 انعام) ما بعنوان پيشروان مبارزه ((بايد)) با تمام آناني كه برنامه الهي را وسيلة سعادت فرد مي دانند آنچنان باشيم كه خداخواسته (55-54 انعام) در غير اينصورت دچار شرك هوي پرستي و شخص پرستي گرديده ايم به جاي خداپرستي ، دين اشخاص را بر دين خدا برتري داده ايم (56 انعام)                      

ما به وحدت آگاهانه فرامي خوانيم چون مي دانيم : ((و ان الظالمين بعضهم اولياء بعض و الله ولي المتقين هذا بصائر للناس و هدي ورحمه لقوم يوقنون)) (16 الي 20 جاثيه)

اگر حتي مسلمان با معيارهاي آيه هاي (66-65- 60 سوره انفال) آمادة دفاع از خود گردد قدرتي مي گردد نجات دهنده ملتها و نابود كننده زورگويان و استعمارگران و استكبار و اتراف : و ديگر چشمش به ديگران (اعم از هر قدرتي خارجي يا داخلي غير اسلامي و……) نيست ما به دنيا نشان خواهيم داد كه ما امتي هستيم كه عمل گرائيم تنها حرف نمي زنيم و كار انجام مي دهيم. تنها ادعا نمي كنيم و ……. در اين صورت است كه مردم به ما اعتماد كرده و دعوتمان را مي پذيرند و از گفته هايمان تاثير مي پذيرند و زير لو ايمان گرد آمده و براي تحقق اهداف الهي ما را ياري مي كنند .

بايد به عملي نمودن(( شيوه تبليغ)) و ضوابط عملي اش به همه اعلام كنيم كه راه و مسيري كه در آن در حركتيم :

الف : تنها راه نجات بخش و آزاديبخش است (( قدجاء كم من الله نور و كتاب مبين……………….. صراط المستقيم (مائده 16-15)

ب: براي تمام ملل و ملتها است : (( تبارك الذي نزل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيرا (فرقان 1)

ج: تمام كساني كه از قرآن سرپيچي كرده و روي گردانند. افرادي كور دل، جاهل و نادانند ((ومن اعرض عن ذكري ……….. (طه 126- 124)

د: هر كس از آن سرپيچي نمايد بي گمان گمراه و در خسارت خواهد بود. (( و ان احكم بينهم بما انزل الله ………… لقوم يوقنون (مائده 50- 49)

امر ديگر اينكه جوانان در گذشته و حال در هر مرحله اي از مراحل تاريخ پايه هاي نهضت اسلامي و رمز پيروي آن بوده اند . ((انهم فتية آمنوا بربهم و زدناهم هدي (كهف 13 )

مسن ترين شخص منزل ارقم بن ابي ارقم  پيامبر (ص) بود. اينان بودند: (( كنتم خير امة اخرجت للناس (ال عمران 110)

ما مردمان و جوانان مؤمن جهان را به اين نداي روح بخش و نجات دهندة و كاملاًُ سودمند و بدون ضرر و تجاربي حياتي دعوت مي نمائيم (13-10 صف)

و بايد بدانند كه خداوند بلافاصله امر مي كند به مؤمنين كه انصار الله باشيد از طريق انصار و ياري دادن مؤمنين مبارز، چه مادي وچه معنوي همچون (14 الصف) مردم بايد بدانند كه ((ان الله لايظلم الناس شيئاً و لكن انفسهم يظلمون)) (44يونس) به خود ظلم نكنند و موضع صحيحي در برابر مبلغين دين خدا بگيرند و به جاي تبعيت از قانون الهي فرمان و دستور هر سركش ستيزه گر و خيره سري را نپذيرند چون آنوقت است كه به بلاي قوم عاد گرفتار شده (65-60 هود)

مردم بدانيد و ما نيز دوباره اقرار می كنيم كه تا زماني كه قانون توحيد الهي به ما نرسيده جزو غافلين خواهيم ماند كه خداوند پست تر از چهارپايان توصيفشان نموده است. (3يوسف)

مردم بايد بدانيد در صورتي كه شاهدي عيني با دلايل روشن نزد آنان آمد و پيام خداوند جل و جلاله را بطور كامل به ايشان رساند (96 هود) و ايشان به ((هر دليلي)) فرامين ظالمين را بپذيرند (97 هود) بدانند كه همان ظالم در روز قيامت پيشوايشان خواهد گرديد و آنها را با خود به دوزخ خواهد برد (98 هود) چون تبعیت از قانون و فرمان هر شخصي يا بنده اي به جاي قانون و برنامه خداوند شرك است و ظلمي است به خود چون با اين شرك در واقع غير از خدا را پرستيده ايم و قطعاً در آخرت غير از ضرر هيچ نفعي به ما نخواهد رساند (101 هود).

و اما بيدار باش براي مستضعفين و امر به كنكاشي نوين در زندگي و عمل خود و امر به هجرت در صورت عدم توان مقابله و رويارويي (نساء 99 الي 97) و آيندة قطعي كساني كه در راه خدا تصميم به هجرت مي گيرند (نساء 100)

بدينسان قابل قبول نيست كه بگوئيم چون حكومت فاسد بود نتوانستم فلان كار را انجام دهم يا مجبور به انجام چنان كاري بودم يا جامعه چنين مي پذيرفت ومن مجبور بودم يا . خداوند متعال خطاب به مؤمنين موحد اعم از زن و مرد مي فرمايند كه هيچ عملي را ضايع نساخته و افرادي را كه داراي اين ويژگيها باشند را وعدة پوشانيدن گناهان و اعطاي بهشت  مي دهد:

الف : ((فالذين هاجروا و اخرجوا من ديارهم))‍              

ب : (( و اوذوا  في سبيلي

ج: و قاتلوا و قتلوا

بي شك بايد مردم موضع اسلام را در رابطه با خود و حاكميت موجود و جامعة خود، بدانند و راه تغيير و دگرگوني را بشناسند و گرنه موضع گيري صحيح آنها با اشكال روبرو خواهد شد و نيروهاي لازم، آمادگي بسيج و عمل را نخواهند يافت. تا هنگامي كه مردم زيربار ظلم و ستم و بينوائي و مسكنت كمر خمر كرده اند، هيچ (تحولي) به نتيجه نمي رسد و هيچ بنياد جديدي براي سازمان ديني جامعه نمي توان نهاد، بسياري از (اصلاحگران) كم تجربه فكر مي كنند كه مردم نادانند و لايق همان حكومتهايي هستند كه توي سر آنها بزند وچون چوپان گله به شباني آنها مشغول شود. اما اين نيز عدم شناخت آنان به عمق روحية پيچيده و در عين حال سادة انسانها را نشان مي دهد. بايد به اين حقيقت روشن و بديهي ، يعني بي تفاوتي و يا تماشاگر شدن مردم در مقاطعي از تاريخ نيز با واقع بيني نگريست نه با بد بيني مرض گونه يا خوش بيني  ابلهانه . در واقع براستي ، ناسيونال و سوسياليستها و ماركيستها و يا مليت پرستان ساده انديشه ترو نيز اقتصاد دانان كلاسيك خام انديش ، هرچهار، تقريباً به يكسان : برخطا هستند كه مي پندارند تنها امور مليت و اقتصادي است كه انسانها را شاد يا ناشاد مي سازد. آموزش صحيح مردم نمي تواند از مبارزه انقلابي آنها جدا باشد فقط دين است كه ملتهاي استثمار شدة مسلمان را و بخصوص مردمان سرزمينمان را آموزش مي دهد. فقط مبارزه است كه عظمت قدرت اين مسلمين را افزايش مي دهد. ذهنش و ضميرش را روشن مي كند و اراده اش را آهنين    مي سازد.

پيامبر اسلام صلي الله عليه و اله و سلم براي ايجاد حركت در جامعه، نخست از مرحله آموختن و تزكيه و ياد دادن و آگاه كردن استفاده كرد ، سعي كرد زمينه اي فكري و ايماني در افراد پديد آورد، آنها را بيا گاهند كه هستند؟، چه بايد بكنند؟ و چه جنبه هائي را بايد مورد نظر داشته باشند؟ آموزشهاي لازم را در اين زمينه به آنها داد و براثر آن جهت  و روش و خط مشي شان را روشن و مشخص كرد.

آگاهي يك مسلمان يعني از بين بردن مفسدين ، پيروزي بر استعمار و استثمار گران و برانداختن توطئه آنان. ما ايمان داريم كه غلبة قطعي ما بر اين ياوه سرايان تنها حتي بطور عمد اعمال قهر نسبت به آنان نبوده و نخواهد بود، بلكه پايه اين اعمال قهر انقلابي و وثيقة قابليت حيات و كاميابي آن در بينش اسلامي ما نهفته است كه از يك طرف نسبت به ديگر گرايشها طرز عاليتري از سازمان اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و…… را عرضه داشته و عملي مي سازد و بينشي است متناسب با طبيعت و فطرت پاك انساني.

اسلام هرگز از مردم نخواسته است كه چشم بسته تسليم نظراتش شوند و بي چون و چرا گفته هاي او را بپذيرند، قرآن مي فرمايد : ((ادعو الي الله علي بصيره)) اسلام مي كوشد نخست به مردم بفهماند كه در چه جزيي و با چه مقصد و هدفي شركت مي كنند و در اين شركت نظرش چيست، ابتدا به آنها مي آموزد كه چه هدفي دارد، آنهم با صراحت نه با ابهام، تا انسانها بدانند چه مي كنند و در آنچه انجام مي دهند روشن و آگاه باشند. دين اسلام قبل از ايجاد يك حركت فكري- عملي سعي دارد زمينه عقيده و ايمان به آن را در دلها به وجود آورد، اول ايده آلي در دلها ايجاد كند و آنگاه از مردم بخواهد كه بر اساس آن ايدال و براي رسيدن به آن به جنبش و تلاش در آيند، وجود اين جنبه ايدئولوژيكي  باعث مي شود كه جنبش بي بندوبار نباشد. چون پيمانها با خداست ، و چون منشاء حركت از درون است در آن سهل انگاري نيست ، خيانت نيست، مكر و غدر نيست، سستي و اهمال كاري نيست، تسويه حساب نيست، سرگرداني و تعليق وجود ندارد، و در نهايت در جا زدن و سكون نيست.

شهيد دكتر ((عمر شهيد)) عضو شوراي رهبري (( نهضت جوانان مسلمان افغانستان)) درباره انقلاب اسلامي و مبارزه عليه استبداد، فساد و بي عدالتي مي گويند: شورشي كه از روي جهل و غرور و الم نفسي بتوفندگي  آغاز نمايد با طلوع نور علم و روشن شدن حقيقت و مخاطره جسم و جان چون برف در برابر آفتاب بعد از اندك زماني رهسپاري ديار عدم را اختيار مي كند، قيامهاي مادي غير الهي همه به مثابة حركات ميخانگي اند كه از بحر بي نهايت، نيروي اندكي در ظروف آنها انداخته شده و به اندك زماني انرژي شان بمصرف مي رسد، اما تحرك ايمان به خدا جل جلاله و قيام و جدال و عاطفه در پرتو جهان آفرين قرآن كه از اعمال فطرت آدمي و قلب او كه چون زره به منبع بي نهايت نيرو اتصال دارد خاموشي پذير نبوده  و هيچ خار و خسي، سيم و زر و سنگ و چوب سختي ها نمي توانند سد راه او شوند.

اين شور چنان توفنده است كه از مرز عبور ناپذير مرگ نهراسيده بلكه آنرا هم وسيلة هدف برين و آسماني خويش قرار مي دهد. چه بسا انسانها، مخصوصاً دانشجويان با اخلاق، كه چون ديگران عادات و سلوك شايسته فطرتشان را محكوم نساخته است ميل و علاقه مفرط دارند كه حق و عدل و رحم و عاطفه در همه زواياي زندگي فردي و اجتماعي جامعه اشان حكومت كند از اينرو از ظالمان و ستمكاران جامعه متنفر بوده      مي خواهند در راه از بين بردن موانع عدل، حق، محبت و رحم كه امر ارتقاي واقعي جامعه برآن مبتني است از خود گذرانه داخل ميدان مبارزه شوند. اما مي بيند كه تنها داشتن احساسات و انگيزه پرتحريكات حق، عدل و عاطفه كفايت نكرده بلكه دانستن راه و روشي كه انسانرا به اين هدف رهبري نمايد نيز ضروريست.                               

اينجاست كه در برابر افكار و گروهها و سيستم هاي مختلف قرار مي گيرند كه تا كدام راه را انتخاب نمايند و با چه گروهي بپيوندند كه به هدف نائل آيند. اينجاست كه پرو پا كند، لفاظي، تزوير، سفسطه سرائي و پيش آمدهاي انگيزنده غرايز نفساني و فكرهاي افراد و دسته هاي داراي ايدئولوژي مشخص و داعي سيستم هاي معين كه طرز تفكر و عقايد آنها كه دروغ و تزوير و همه وسايل و ذرايع ضدفطري را براي رسيدن به هدف اجازه   مي دهد از هر سو آنهائي را كه در جستجوي راه سالم اند احاطه نموده، كه بسيار ممكن است در نتيجه همين عوامل سرانجام بدام صيادهاي ماهر و زرنگ افتاده و بعد از روزگاري تحت انديشه هاي نامناسب سلوك و اخلاق در آنها كسب وجود نمايد.........

تمام اموري كه در حيطة فكر و تعقل و محسوساتند بايد با تمام شرايطي كه اسلام تعيين فرموده بر مبناي استدلال، منطق و اخلاق بر مسلمين عرضه گردد و در مورد امور فطري نيز به حكم فطرت، تصديق و ايمان ما به خدا جل و جلاله و روز آخرت بايد همان قدر باشد كه اگر كسي گويد قندشيرين است از آن تصديق نمائيم، بخاطر اينكه منشاء هر دو حكم فطري است و اگر كسي شك كند كه قند شيرين نيست به هيچ دليلي او را نمي توانيم قانع كنيم، فقط راهي را كه خود به شيريني قند پي برده ايم به وي نشان داده و اندكي شكر را بذائقه اش مي ريزيم تا بداند كه قندشيرين است زيرا اثبات اين حقيقت از راه منطق و جدل ممكن نيست.         

ما اين ديد را كه مسلمين افراد بي اراده اي هستند و صرفاً كوركورانه رهبرانشان را دنبال مي كنند، رد مي كنيم ما مؤمنيني را مي خواهيم كه دقيقاً بدانند چه مي كنند و چرا كاري را انجام مي دهند. و در عين حال هر يك از آنان فرد مستقلي باشد كه آمال ، تجربه و استعداد خود را در حل مسائل اساسي به كار گيرد و چنين است كه از وحدت نه يك شعار بلكه مفهومي زنده و خلاق ساخته مي شود ما در جهت آگاه نمودن گروههاي مردم از تجارب ((ويژه خودمان)) كه برخاسته و نشأت يافته از دين، اوضاع جغرافيائي، تاريخي و اجتماعي است كه خود شايد بتوان گفت يكي از عوامل پيدايش ((انقلاب اسلامي)) ما بوده است، بهره مي گيريم، و صادقانه و بدور از غرض ورزيها و محدوديت بيني هاي مادي گرايانة متحجرانه به تفسير و تشريح آنچه كه وقوع يافته يا در حال وقوع است خواهيم پرداخت. تشريح صحيح هر آنچه كه به تحقق پيوسته و يا هنوز هم در حال وقوع است، خود راهي است به آگاهي يافتن مردم از خود و هر آنچه كه كرده اند. مسئوليت ما در اين مرحله اين است كه خودشان را به خودشان بشناسانيم چون اين آگاهي نيز خود مي تواند مقدمه اي باشد در راستاي ورود به آگاهيهاي برتر.

زماني كه قانون خدا جل جلاله استقرار مجدد خود را بدست آورد، نبايد تصور كنيم كه ما پيشگامان و سابقين، چنين موهبتي را به آنها هديه كرده ايم، بلكه اين امريست كه فقط در ساية آگاهي ايماني اين مردم تحقيق يافته و ميوه و ثمرة سالها مبارزة آنهاست ، مردم سالها و شايد قرنها خواستار، عدالت، امنيت، آزادي، رفاه اقتصادي و از بين رفتن محروميت و رفع استبداد و اختناق بوده اند و زماني كه ما مترقيانه ترين و استوار ترين طرق وصول به اين اميدها و اهداف را بدانان شناسانيديم خود آنان هستند كه به آن جامة عمل خواهند پوشاند. ما هيچوقت گوش آنانرا با ياوه سرائيها و حرفهاي پوچ، بي معني و اكسيد مانندي كه سالهاست مردم را به گنداب پستي، شكست و نااميدي كشانده است پرنخواهيم كرد، ما حق را مي گوئيم ، مترقيانه ترين طرق  انسان ساز را بر آنان عرضه مي داريم و زماني كه با  مردم وارد صحبت مي شويم، فقط نقطه نظرهاي خودمان را به آنان عرضه  مي كنيم. بر آنان آشكار خواهيم ساخت كه در پي چه چيزي هستيم؟ چه
مي دهيم و چه بدست خواهيم آورد؟

ما به آنان خواهيم فهماند كه انقلاب اسلامي انهدام ستمگر و ظالم قبلي و انتقال قدرت از يك طبقه و گروه به طبقة ديگر نيست، به آنان خواهيم فهماند كه براي ما يك ظالم انگليسي، فرانسوي ، ژاپني ، چيني و ……. با يك ظالم و ستمگر ترك، عرب، فارس، كرد، بلوچ و .. و خودي نه تنها هيچ فرقي ندارد بلكه استثمارگر خودي منفورتر و پليدتر است. ما آمده ايم كه ريشه ظلم را بخشكانيم براي ما ظلم، ظلم است و تغيير زبان و نژادآن نمي تواند ماهيتش را عوض كند بلكه اين گور است  كه مي تواند آنرا منهدم و تغيير دهد. و اين مردمند كه خواهند فهميد كه ايدئولوژي و برنامه اسلام منافع استثمارگران، استعمارگران و كلاً طبقة ظالم را تامين نكرده و نخواهد كرد و جامعة آيندة ما جايي برا ي فرصت طلبان و حيله گران خونريز نخواهد داشت ما بايد با مردم از زبان مستقيمي استفاده كنيم كه همه مي توانند آنرا بفهمند، ما بايد به جاي استفاده از مفاهيمي كه ملتمان هنوز قادر به درك آن نيستند، پرهيز نموده و فرمول مناسبي براي بسيج روستائيان و مردمان شهري پيدا كنيم كه درك آن براي همه ممكن باشد مثلاً : ((چرا    مي خواهيد مبارزه كنيد؟ شما كيستيد؟ پدرانتان كيانند؟ تاكنون چه برسرتان آمده؟ وضعيت چگونه است؟ آيا دخترتان خواهرتان يا همسرتان كه مورد تجاوز قرار مي گيرند، از اين بابت ناراحت نيستيد؟ و…………..))                                        

ما در بسيج جديدمان از هرگونه كلي گوئي و جملات حاضر و آماده اجتناب مي كنيم ما وارد جزئيات مي شويم و مردمان را براي اين نوع كار و بارها تكرار كردن آنچه كه بايد بدانند و بگويند آماده مي كنيم. اين جنبه اي كه ما در شرايط خاص خود اهميت زيادي به آن مي دهيم . زيرا ما از واقعيت مشخص ملت خود آغاز مي كنيم. و بر اين امر نيز بايد آگاه باشيم كه هر گاه نشانه هايي از يك بحران هويدا نباشد و تا مادامي كه مردم بطور مشخص نشان نداده اند كه به پا خاسته اند و آمادة عمل هستند، شعارهائي كه براي يك قيام داده مي شوند، زودرس خواهد بود. ما نبايد، در آگاه نمودن ملتمان اشتباهاتي را كه پيشينيان ما تكرار كرده اند مرتكب شويم و رسوم يك لهجه و طايفه را بر عموم مردم تحميل نمائيم چون شايد در اينصورت ما هم همان كار ظالم و استثمار گر قبلي را تكراركرده ايم و قطعاً پيروزي و روند آگاهانيدن مردم را كند خواهد كرد. ما از اين تفاوتهاي زماني و منطقه اي محدودي كه در پاره اي از آداب و رسوم كه مي تواند حذف شود، اما وجود دارد با تمامي قدرت دفاع مي كنيم و از آن نيز بهره مي گيريم، اما با تمامي نيرو نيز در مقابل هرگونه تقسيمات سياسي ايستادگي و مبارزه مي كنيم.

جنبه ديگري كه بسيار مهم مي دانيم باورهاي ((مذهبي)) مردم است. ما از هر گونه خصومت نسبت به اين مذاهب، نسبت به روابطي كه هنوز مردم ما به خاطر عقب نگه داشته شدنشان با مذاهب دارند اجتناب مي نمائيم. اما قاطعانه در برابر همه چيزي كه خلاف شأن ديني و انساني است نيز ايستاده ايم. ما به خود مي باليم كه استفاده  از مذهبها و تفسيرهاي مختلف را براي مردم ممنوع نمي كنيم و ممنوع كردن آنها كار هجو و كاملاً اشتباهي است (چون تجربيات منطقه اي و فرا منطقه ای فراواني را در دست داريم ) . ما مردم را آزاد مي گذاريم تا در جريان مبارزه خود دريابند كه مذهبهايشان در برابر دين پر قدرت اسلام تفسيرهايي بيش نيستند و مي توان با تسامحي شايسته بر حول شورا و دين وحدت يافت و به پيروزي برخصم و دشمنان قسم خورده اشان غالب آیند. ما نبايد با اعمال خود مذاهب و تفسيرهاي مغاير با خودمان و شورا را به دامان مستبدين بكشانيم و بايد از چنين واقعه شومي جداً خودداري كنيم.

اين امريست بديهي كه ما عليه ظلم و استثمار و محروميتهايي مي جنگيم كه ديگران برما تحميل كرده اند و بايد روشن شود كه ما كيستيم؟ دشمن يا دشمنان ما كيستند؟ ما ملتهاي پراكندة امة واحدة اسلامي در ایران زمین هستيم. همان ملتهايی كه در طول دهه ها و حتي

در بسياري موارد قرنها اسير استثمار و استعمار مستكبرين مترف بوده است. ما هم بخشي از جهان اسلام هستيم كه جهانخواران و استثمارگران طبق معمول آنرا سرزمين خشونت. توحش و عاري از تمدن و …… مي خوانند. ما مردماني از گوشه اي از جهان اسلام هستيم. ما براثر تغيير مسير گذشتگان بي خبرمان از راه اصلي اسلام خيلي چيزها را اختراع نكرده ايم ، امروز ما در ایران زمین سلاحهاي ويژه اي را كه ديگران دارند نداريم ، كارخانجات بزرگ را فاقديم ، فقر و محروميتهاي طاقت فرساي بر شانه هايمان سنگيني مي كند، اما ما در عوض قلبهاي خويش را داريم، دستهاي خويش را، تاريخ خويش را و بالاتر از همه دين خويش را داريم. و همين دين پاك است كه استثمارگران وسکولارهای مرتد از ما گرفته اند. امروز همچون ديگر ملتها كه براي آزاديشان اسلحه بدست گرفته اند ما نيز سلاح بركف مي خواهيم به دين و سعادت خود باز گرديم. برپايه هاي خويش با وسايل خويش و از طريق فدا كردن و قرباني كردن خويش .

 

انشاء الله و الحمدلله رب العالمين

و الله اكبر

ابوحمزه المهاجر هورامی

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


سلفیت قادیانی
سه شنبه 16 / 11 / 1390 ساعت 4:46 | بازدید : 5046 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

سلفیت قادیانی

شاید برای بعضی این عنوان چیز عجیبی باشد اما با کمی صبر روشن می گردد که عبارت زیبایی است که مقصود و هدف با آن شناخته و روشن می گردد.

حرکت قادیانی را غلام احمد خان قادیانی متولد سال 1839 میلادی در سال 1900 م در شبه قاره هند تأسیس کرد که خود در سال 1908 میلادی هلاک شد. حرکت سیر سید احمد خان جنبشی بود در راستای غرب زدگی کردن جامعه که افکار منحرفش را در این راستا پراکنده ساخت.

انگلیس نیز جهت پیش برد اهداف خود در منطقه هم چون تمام دشمنان مستضعفین جهت سست کردن و استحمار مردم نیاز مبرمی بیشتر از سربازان جنگی به یک مبلغ مخرب داشت و به همین منظور در این برهه از تاریخ این موجود مسموم کننده ی عقاید مردمان ستمدیده را در خانواده ایی از مزدورانش یافت چون میرزا احمد خان به خانواده ای تعلق داشت که در خیانت به دین و وطن مشهور بودند. و غلام احمد نیز در این خانواده به عنوان یک شخص وفادار و مطیع اشغالگران انگلیسی در هر وضعیت و حالی بود.

غلام احمد هم چون یک داعی اسلامی نمایان شد ، سپس ادعا کرد که مجددی است که از جانب الله به وی الهام می گردد ، پس به تدریج حیله بعدی را مطرح کرد و آن این که وی مهدی منتظر و مسیح موعود است. بعد از این ادعای نبوت کرد و می پنداشت که نبوت و پیامبری وی بالاتر و مهمتر از نبوت سیدنا محمد صلی الله علیه و سلم است. و کسانی که اهل جهل ، خرافات ، غوغا سالاری ، مصالح دنیوی و نزدیکی به مقامات حکومتی بودند از وی پیروی کردند. قبلاً هم چنین بوده و در آینده هم این سنت تاریخ در مورد کسانی که به نحوی با حکومت مرکزی ارتباطی دارند و می خواهند عقاید خود را در خدمت مصالح حکومت قرار دهند کسانی از وی پیروی خواهند کرد که از جایی قصد کسب منافع مادی یا معنوی از حکومت مرکزی را دارند یا از آن ترس دارند و می خواهند بدین شیوه از شر آن در امان باشند و یا این که به خاطر جهل و خرافاتی که بدان گرفتارند از مصیبتی به مصیبت دیگری وارد می شوند و در آینده نیز همین روال ادامه خواهد یافت تا… . 

ظفر الله خان قادیانی به عنوان اولین وزیر خارجه ی دولت سکولار و کافر پاکستان تاثیر بزرگی در پشتیبانی از این فرقه ی گمراه داشت تا آن جا که مبلغ کلانی را جهت ساخت بقعه ای بزرگ در اقلیم پنجاب اختصاص داد تا مرکزی جهانی برای این طایفه و فرقه گردد و آن را به استعاره از نص آیه ی قرآنی «و آویناهما إلی ربوۀ ذات قرار و معین» (المومنون:50) «ربوۀ» نامید… و در سال 1953 م انقلاب مردمی در پاکستان خواستار برکناری «ظفر الله خان» وزیر خارجه شد از آن جهت که فرقه ی قادیانی اقلیتی غیر مسلمان به شمار می روند که در این میان حدود ده هزار نفر از مسلمین پاکستانی به قتل رسیدند اما در نهایت موفق به برکناری این وزیر قادیانی گردیدند، و لله الحمد.

اکثریت قادیانی ها امروزه در هند و پاکستان ساکنند ، و عده ی کمی از آن ها هم چون بهاییان در فلسطین اشغالی به خدمت یهودیان صهیونیست در آمده و ساکنند. و عده ای هم در تمام سرزمین های مسلمان نشین پراکنده اند که با همکاری و همیاری اتحادیه ی صهیونی- صلیبی و همراهی حکام مرتد محلی جهت رسیدن به مراکز حساس سرزمین های مسلمان نشین که در آن ساکنند در تلاشند.

قادیانی ها در بعضی از کشورهای غربی چون انگلیس و امریکا مشغول به فعالیتند و در آفریقا فعالیت بیشتری دارند. تنها در آفریقا بیشتر از 5000 مرشد و دعوتگر وجود دارد که مردم را به سوی قادیانی دعوت می کنند و تمامی این تحرکات با پشتیبانی کشورهای غربی و صهیونیسم جهانی جهت رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده صورت می گیرد.

از آثار میرزا غلام احمد القادیانی می توان به: 1- إذاله الأوهام  2- اعجاز احمدی  3- براهین احمدیه  4- انوار اسلام  5- اعجاز مسیح  6- تبلیغ   7- تجلیات الهیه  اشاره کرد.

در پارلمان مرکزی پاکستان (مجلس ملی) شیخ مفتی محمود رحمه الله علیه با رهبر طایفه قادیانی میرزا ناصر احمد به مناظره در عقایدش پرداخت. این مناقشه نزدیک 30 ساعت به طول انجامید که در نتیجه آن ناصر احمد از جواب دادن عاجز ماند و نقاب از چهره ی کفر آمیز آن ها برداشته شد ، و در پایان مجلس بیانیه ای مبنی بر غیر مسلمان بودن قادیانی ها صادر شد.

در ماه ربیع الاوا سال 1394 هجری برابر با آوریل 1974 مسیحی در کنفرانس جهانی جماعت های مسلمان در مکه ، کنفرانس ، کفر این طایفه و غیر مسلمان بودنش را صادر کرد و از مسلمین درخواست کرد که در برابر خطر قادیانی ها مقاومت کرده و با آن ها همکاری ننموده و مرده هایشان را نیز در قبرستان مسلمین دفن نکنند.

مهم در بررسی خلاصه وار حرکت قادیانی ها این است که:

اولاً: اسبابی که زمینه را جهت ظهور حرکت قادیانی فراهم کردند چه بودند.

ثانیاً: این حرکت به چه چیزی دعوت می کرد و مردم را بدان فرا می خواند.

ثالثاً: هدف بنیادین و اساسی آن چه بود.

می گوییم:

نیازی به آوردن دلیل جهت مزدور بودن این طایفه کافر به انگلیس نیست ، آن ها از فراورده ها و تولیدات انحصاری انگلیس به شمار می روند. و کافی است به این مطلب اشاره کنیم که انگلیسی ها کسانی بودند که تاج خلافت را بر سر « نور الدین » اولین خلیفه قادیانی ها گذاشتند. و انگلیس استخدام این طایفه در ادارات و شرکت های دولتی و جهانی را برایشان آسان نمود و از آن ها در کسب اخبار و تولید جاسوس های سری استفاده می کند… و در انگلیس شبکه ای ماهواره ای به نام تلویزیون اسلامی دایر است که قادیانی ها آن را اداره می کنند.

حرکت قادیانی به دلایل روشنی جهت خدمت به اشغالگران انگلیسی در شبه قاره هند آن زمان به وجود آمد که هنوز هم بیشتر از صد سال است به ترویج این عقاید کفر آمیز می پردازند و اما مهمترین عقاید این حرکت:

1- «میرزا غلام» چنین می پنداشت که نبوتش بالاتر و برتر از نبوت رسول الله صلی الله علیه و سلم است.

2- معتقدند که الله روزه می گیرد ، نماز می خواند ، می خوابد ، می نویسد ، خطا می کند ، مجامعه می کند.

3- معتقدند که نبوت با رسول الله صلی الله علیه و سلم خاتمه نمی یابد بلکه ادامه یافته و در جریان ایت و الله متناسب با ضرورت رسولی را می فرستد، و غلام احمد برترین تمام انبیاء است.

4- معتقدند که جبرییل علیه السلام بر غلام احمد نازل گردیده و به وی وحی نموده است و آن چه به وی الهام شده است هم چون قرآن می باشد.

5- می گویند: قرآنی غیر از آن چه مسیح موعود غلام احمد آورده وجود ندارد و هیچ حدیثی وجود ندارد الا آن چه که غلام احمد در پرتو تعلیماتش آورده است و گفته و تمام انبیاء زیر مجموعه و پایین تر از غلام احمد هستند.

6- معتقدند که کتاب هایشان نازل گردیده و نامش «کتاب مبین» می باشد و چیزی است غیر از قرآن.

7- معتقدند که آن ها اصحاب دین تازه و مستقلی هستند که شریعت مستقلی دارد و اطرافیان غلام احمد هم چون صحابه او به شمار می روند.

8- تمام مسلمین تا زمانی که قادیانی نشده اند در نزدشان حکم کافر را دارند و کافر به شمار می روند: هم چنان که کسی که با غیر قادیانی ازدواج کند یا زن بگیرد کافر می شود.

9- شراب ، مواد مخدر و دیگر مسکرات را حلال می دانند.

10- معتقدند که خدایشان انگلیسی است چون با زبان انگلیسی وی را مخاطب قرار داده است.

11- هم چنان که مردم به اطاعت و پیروی از انگلیس دعوت کردند تبلیغات و دعوت به الغاء و پایان پذیرفتن جهاد را نیز سر دادند و چنین پنداشتند که انگلیس ولی امر آن ها است و طبق نص قرآن اطاعت از انگلیس به عنوان ولی امر واجب است.

و اما « سلفیت قادیانی » :

در سرزمین های عرب نشین حرکت مشابهی ظهور کرد که عده ای آن را «مرجئه عصر» یا «جبریه» یا دیگر القابی این چنینی می نامند اما در میان این ها و عقیده ی قادیانی مطابقت عجیبی را می بینی.

* قادیانی در ابتدای امر با دعوت به اسلام شروع کرد و دعوت را به خوبی پیش برد اما به تدریج توانست که ریشه های عقیده ی صحیح اسلامی را در قلوب اتباعش منهدم سازد… و « سلفیت قادیانی » نیز در گسترش افکار خود از طریق به کار گیری و استخدام نصوص شرعی در غیر مکان مناسب آن سعی در کشانیدن تدریجی شنونده یا پیروانشان به امور و برنامه هایی دارند که با احکام و ثوابت شریعت اسلامی در تعارض و مخالفت اند.

* قادیانی هندی را اشغالگران انگلیسی برای شبه قاره هند به وجود آوردند و « سلفیت قادیانی » را اشغالگران آمریکایی برای سرزمین های عرب نشین و کل سرزمین های مسلمان نشین به دنیا آورد.

* انگلیسی ها قادیانی ها را در بالاترین مناصب وزارتی و حکومتی قرار می دادند و حکومت امریکا نیز « سلفیون قادیانی » را در مراکز و مناصب حساس دولت های عربی و دیگر مستعمرانشان قرار می دهند.

* قادیانی های اولیه به تعریف و تمجید و فرمانبرداری از انگلیس می پرداختند و یک صدا هم چون الهی با آن برخورد می کردند اما « سلفیت قادیانی » الهه های متعددی دارند. حکومت هایشان الهه یی هستند که یعبدونها من دون الله: برایشان قانون و احکام وضع می کنند ، حرام را برایشان حلال و حلال را برایشان حرام کرده و آن ها نیز به توجیه و پیروی از آن می پردازند.  و این حکومت ها نیز به فرمانبرداری و پرستش اله بزرگشان امریکا می پردازند. امریکاست که این نظم و قوانین را برایشان وضع کرده و آن ها نیز بنده وار به تبعیت و اجرای آن می پردازند. پس در حقیقت « سلفیت قادیانی » بندگان بردگان کفاری هستند که به فرمانبرداری و تبعیت از قوانین ساختگی و نوکری آنان مشغول می باشند. سلفیت قادیانی با واسطه های بومی و محلی و بردگان حلقه به گوش محلی شان به فرمانبرداری و پرستش دب اکبر قرن امریکا می پردازند.

* قادیانی های اولیه مشروبات مست کننده و مخدرات را حلال می دانستند اما « سلفیت قادیانی » بدتر از آن را حلال کرده اند چون: مولات کفار و دوستی با آنان ، حکم به غیر ما انزل الله ، قتل مومنین مجاهد و فتوی به جنگ و از میان برداشتن آن ها ، زندانی و تبعید مومنین موحد مخالف اربابانشان و… .

* قادیانی های اولی هر کس که وارد جماعت آن ها نمی شد را کافر می دانستند و « سلفیون قادیانی » هر کسی که بر خلاف آن ها به موالات و دوستی با کافرین و دشمنی با مومنین مجاهد و علمای عملگرا ، اعتقاد نداشته باشد وی را «خوارج» می نامند.

* قادیانی های هند معتقد بودند که جبرییل علیه السلام بر غلام احمد نازل شده و برایش وحی می آورد و الهاماتش چیزهایی اند هم چون قرآن… و سلفیون قادیانی معتقدند که کلام حاکمان شان یا مزدوران عالم نمای حاکمان شان احکام و دستورات خدایند که هیچ احدی حق رد آن یا بحث و مجادله در مورد آن را ندارد.

 

ولله الحمد والمنه

و الله اكبر

ابوابراهیم هورامی

 

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


سرچشمه استحمار مردم و واكنش طبيعي فرصت طلبان مستكبر مترف وتراشيده شدن خائنين
سه شنبه 16 / 11 / 1390 ساعت 4:46 | بازدید : 4457 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

سرچشمه استحمار مردم و واكنش طبيعي فرصت طلبان مستكبر مترفوتراشيده شدن خائنين

در اين دو بخش خطاب ما تمامي سكولاريستها بطور اعم و اقليت روحاني نماي انگشت شمار و اندكي هستند كه با وجود اندك بودن و جدا بودن از مردم خواسته ، ناخواسته در اختيار امپرياليستها و سلاطين جابر طاغوت واحزاب سکولارمرتد قرار گرفته و بصورت وعاظ السلاطين در آمده اند اين گروه كمتر ازیک صدم درصد جامعة مبلغين را تشكيل و حسابشان طبق فرمان قرآن با مبارزين پيشرو جداست).

عادت كردن به تفكر بزرگترين نياز جامعه جهت هرگونه تغيير و تحولي است. براي اينكه هر كار ديني، پژوهشي، علمي، ورزشي و .. و اساساً هر عملي ارزشمند شود بايد از انديشه و تفكري مناسب وكافي سرچشمه بگيرد. كه متاسفانه مدتهاست جامعة اسلامي ، قدرت انديشيدن از آن گرفته شده است. و لو واقعيت آن ايمان يك حقيقت مسلم هم باشد ، وقتي وارد ذهن و قلب كسي كه فكرش و قلبش منجمد است مي شود آن حقيقت هم منجمد خواهد شد و در صورت ادامه چنين وضعي منجمد خواهد ماند.

اين است كه جامعه ما، بخصوص جامعة مذهبي ما، احتياج مبرمي به انديشيدن زياد دارد، عادت كردن به اينكه بپرسد ، چرا ؟‌اگر جامعه به اين مرحله رسيد كه كه بپرسد چرا؟ مرحلة بسيار بزرگي را به عنوان ضامن و عامل تعيين كننده نجات جامعه، طي نموده است.

 به قول ولتر، وقتي ملتي به تفكر آغاز كرد هيچ قدرتي پيروزي او را نمي تواند سد كند. و تفقه با ذهن و قلب و همكاري مخلصانه اين دو مي تواند كليد پيروزي گردد.  براي اينكه پيروزي يك ملتي سد شود و يك ملت اصولاً حتي در فرصتهاي مساعد نيز نتواند براي خودش كاري كند، اين است كه قدرت تفكر را ازآن مي گيرند. و معمولاً شنونده ها و كلاًُ جامعة ما عادت كرده است كه يك چيز تر و تميز و بسته بندي شده را بگيرد بنام(( جواب)) مسأله . و بعنوان يك لقمه ساخته و پخته شده به دهن آنان گذاشته شود .

اين است علامت بزرگ جامعه اي كه در آن انديشيدن وجود ندارد اينكه همه مصرف كنندة عاجز و تسليم شدة كالاهاي فكري هستند كه اقليتي محدود توليد مي كنند. بدين شكل خود مردم هيچگونه دخالتي در عقيده و ايمانشان ندارند كه اين نقصي است بزرگ براي هر ملتي ، و براي شخصي كه ادعاي ((اسلامي)) بودن دارد يك گناه نابخشودني است و تمام آنچه پذيرفته تقليد كوركورانه و جهالت به حساب مي آيد.

 بخاطر اينكه، همانطور كه براي اداي، نماز، زكات، روزه ، جهاد، حج و ……. وظيفة شرعي داريم همانطورهم براي تحليل واستدلال وتوجيه قراني وعقلي عقايدمان مؤظفيم. دراين صورت عقيده موروثي وتقليدي به يك عقيده و ايمان اسلامي آگاهانة پويا و متحول تحقيقي و عالي تبديل مي شود، كه در سطح نيرومندترين قدرت فكري در جامعه ارائه مي گردد.

كنجكاوي و تحقيق در مسير فطري و حقيقي آن تحريف شده است. اگر انتقاد همراه با پيشنهاد صحيح و صميمانه، صورت نگيرد در واقع ما به يك جنون فكري دچار شده ايم و زماني كه انسانها نسبت به مسائلي كه با هم در ميان مي گذارند، به مخالفت يا موافقت مخلصانه مي پردازند اولين علامت جامعة زنده را در مي يابيم كه ذهنهايش انديشيدن و قدرت چرا گفتن را پيدا كرده اند.

دوباره به ياد آوريم كه احساس آزادي، احساس عدالت و احساسي كه در آن انسان نه استثمار مي شود و نه استثمار مي كند يك امر دروني است . و عدالت و آزادي بر روي هم تجلي آزادي دروني است . اگر انسان از دورن خود آزاد نباشد و احساس آزادي نكند ، اساساً آزادي به معناي واقعي آن را نمي شناسد. هر نوع آزادي خارجي بدون آزادي دروني بي معنا و يك امر دلخوش كن است.

پيش چشمت داشتي شيشه كبود           زان كبودت جمله عالم مينمود. ( مولوي)                          

هزاران نظريه در انبار حافظه انباشته كردن بي آنكه در عمل آثار قرآني خود را به نمايش بگذارد، علم زدگي است و در هر صورت مطالعه و انديشيدن ، كيفيتي كه ما آن را انجام مي دهيم، نه تنها مفيد نيست ، بلكه ما را تبديل به انسانهاي دست دوم، متفرعن و فضل فروش مي نمايد.

در اينجا ديگر اشكال و عيب ما در ندانستن نيست. بلكه در دانستن و اشتباه دانستن است. با دو مثال بحث را به پيش مي بريم.                                                                           اول : ((بعضي ها خيال مي كنند وقتي يك وسيله اي يا يك مسئله اي مطلوب، تبديل به ابزار سوء استفاده دشمن و جاهليت شد. براي مبارزه با آن بايد اين مسئله را اساساً طرح نكرد. در صورتي كه درست برعكس آن صادق است، وقتي در برابرش خاموش بنشينيم و آنرا مطرح نكنيم زمينه را كاملاً براي پيروزي و پيشروي او باز گذاشته ايم. حالا چه رسد به اينكه ما هم جاهلانه به مبارزه با آن برخيزيم. براي مبارزه با اين سوء‌استفاده و نقش انحرافي كه به اين مسائل انساني داده اند، بايد مسائل را قرآني تر و توجيه تر به شكل درست و حقيقيش مطرح كرد. بدين شيوه است كه امكان دارد با سوء استفاده و با مشي انحرافي كه به اين مسائل داده اند مبارزه كرد

اين است كه پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم براي اينكه با شعر جاهلي كه شعر فساد انگيز و ضد انديشه و آگاهي و ضد انساني بوده مبارزه كند، دستور نداد كه هيچ كس شعر نگويد. بلكه براي مبارزه با شعر فاسد بايد شعر مصلح گفت، نگفت حج رايج طبقاتي و .. را انجام دهيد نگفت غسل پر از اوهام و خرافات و…… را انجام دهيد. و دستور هم نداد كه هيچ كس حق ندارد حج رودو يا غسل كند بلكه به مبارزه قرآني و ارائه روش قرآني مبارزه و متد مبارزه با اينگونه انحرافات پرداخت. ))

از اين طريق دشمن را با اسلامي كه براي كوبيدن ما انتخاب كرده با همان سلاح بايد كوبيد. اين علم و دانشي است كه مي تواند دانسته هاي ((سكولارهاي دين گريز)) و (( دانش آموزان كوته انديش مسلمان )) را هدايت كند. ما بايد قدرت دريافت افكار متفاوت را داشته باشيم و اين افكار را شستشو داده و در تصفيه خانه دین تصفيه نموده و در راه درست آن بكار بريم.

دوم :در بحث و جلسات انتقاد سازنده همراه با پيشنهاد سازه مخلصانه، اگر من از همان اول، كار خود را با اين ديدگاه شروع كنم كه ((من در اين موضوع بر حقم و تو باطل )) (درست برعكس امامان سلف كه مي گفتند : ((من مطلب خود را درست مي دانم اما احتمال خطا در آن هست و مطلب ديگران را غلط مي پندارم اما احتمال درست هم در آن هست)) و شما هم همين ديدگاه را داشته باشيد، معنايش اين است كه موضوع براي هر دوي ما از قبل روشن و مشخص است. در اين صورت ما ديگر چه بحثي با يكديگر داريم؟

از بحث هايي كه معمولاً ما با يكديگر داريم به وضوح مي شود ديد كه در رابطة ما كيفيت همكاري و ميل روشن ساختن مخلصانه به هيچ وجه  وجود ندارد: بلكه بحث و گفتگو را بهانه و مستمسكي قرار مي دهيم براي مخالفت و شكست دادن يكديگر. و ما بجاي همكاري، به صورت رقيب در مقابل يكديگر قرار مي گيريم و يك حالت دفاعي منفي و مخرب به بحث و گفتگوي خود مي دهيم. رابطه من و شما يك كيفيت جبهه گيري ، دفاع، طفره رفتن و تلاش براي محكوم كردن هويت يكديگر است. و آنچه ابداً به حساب نمي آيد روشن ساختن مسئله است. اگر دربارة موضوعي كه مطرح است چيزي نمي دانيم، و يا يافته هاي خودمان اشتباه است، خود را از موضوع پرت مي كنيم و شروع مي كنيم به صحبت كردن دربارة چيزهايي كه مي دانيم، ولو اينكه اين چيزها ارتباطي هم با اصل موضوع نداشته باشند، و با كلمات بازي مي كنيم، حاشيه غيرلازم مي رويم ، طفره مي رويم، از اين شاخه به آن شاخه مي پريم، براي نشان دادن دانش وسيع خود مطالبي را كه از كتابها حفظ كرده ايم به يك صورت نامرتبط و نپخته مونتاژ مي كنيم و در بحث مي گنجانيم . خلاصه هزار مسئله ايجاد مي كنيم فقط براي اينكه نمي توانيم قبول كنيم كه چيزي را نمي دانيم و يا اينكه دانسته هايمان درست نيستند. و هواي نفس و قلب را برخود مسلط
مي گردانيم.                  

اين دو نمونه و نمونه هاي بسيار زياد ديگري از اين قبيل مي تواند با مراجعه به امام اعظم انسانها قرآن و تصفيه دانسته هاي خود در آن ، دانستن و اشتباه دانستن را به دانستن و درست دانستن مبدل ساخت. و آنرا در مسير صحيحش هدايت نمود .

با مراجعه به تاريخ در مي يابيم كه چند قرني است (و با مراجعه به خود در مي يابيم كه چند سالي است) از عادات مخرب ما هنگام مواجه شدن با مصيبتها و ظلمهايي كه خود زمينه ساز و بيگانة داخلي و خارجي مستكبر و مترف با استفاده از اين جادة هموار براي ما به وجود آورده اند، افسوس خوردن، احساس ندامت و تعجب كردن به جاي انديشه و درفكر چاره بودن برااي بدبختيها شده است. كه در ميان مسلمين از اولين پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم تا‌اخرين رسول سابقه اينچنين نداشته است. مثلاً وقتي به مشكلي در جامعه، يا نه، در داخل خانواده خود برخورد مي كند و يكي از افراد منزل دچار خطائي شده است به جاي اينكه دنبال عامل و باني انحراف و درصدد رفع آن به شيوه اي اصولي و از بين بردن عوامل انحراف در داخل منزل خود باشد، در كنجي كز كرده  غم و اندوه فراوان بر او مستولي شده و دائماً با خود مي گويد: عجبا! دريغا! من كه اينجوري نبودم، بيچاره شدم، آبرويم رفت و …….

مشكل هر اندازه بزرگ و گنگ باشد تعجب، حيرت واسف خوردن معني ندارد بلكه برطرف نمودن اين مشكل باسعي و تلاش و آرامش كامل است كه شهامت و رشادت
مي خواهد. اين سعي و تلاش و ((اقدام)) است كه ما را نجات مي دهد، و الا اين خيرگي و خنگ بودنها هيچ ثمره و فايده اي براي ما به بار نمي آورد. ساكت ماندن و تكيه برتعجب و افسوس و اينگونه حالات نه تنها برطرف كننده مصائب نيست بلكه باعث و باني معضلات مي گردد. به جاي اين بازي در آوردن هاي كودكانه، بايد در فكر تلاش و روبرو شدن با گرفتاريهايمان باشيم تا بيشتر از اين صعب و سنگين نشوند و چاره كردنشان مشكل نگردد. عقل، شعور و علوم (سمع و بصر و فؤاد
…….) براي چه به آدم داده شده است؟ براي اين كه هنگامي كه مريض شدي دنبال طبيب بروي نه اينكه با افسوس خوردن باعث ازدياد و حتي از بين رفتن خودت شوي. اين آبروريزيست كه تو نتواني از چيزي كه تو رادر دفع آفتي كمك مي كند استفاده نبري، بيچارگي در اين است و بايد براي اين درد افسوس خورد و احساس ندامت نمود. و درد جامعه نيز همينگونه است. تا جايي كه از عهده اش بر مي آئيم بايد به جاي اين پا و آن پا كردن دنبال حقيقت و شناسايي معضلات و در فكر رفع آنها باشيم. براي آدمي مايه تأسف است كه در بند مشكلات باشد كه گشودني است و از كوشش براي خودش كوتاهي كند.

بعضي از گرفتاريها مانند بيماري هستند اگر زود در فكر رفع عاقلانه آنها نباشيم شايعتر و حتي مزمن و غير علاج مي شوند. چرا اين امور ساده را كه با يك تدبير عاقلانه مي توان رفع كرد با سستي و كوته فكري باعث صدمات جسمي و روحي گشته و گاهي آنها را به اندازه اي بزرگ كنيم كه ياراي مقابله نداشته و از حل آن عاجز باشيم. بطالت ،تماشا و تعجب بي مورد، ميدان دادن به شكست و بيماري است، بايد سپر را برداشت و مقابله كرد اين حالات بي مورد و بي اساس و خسران آور را حتي عقل ناقص ردمي كند چه رسد به ((دين كامل)) و كار اطفال كم سن و سال و كم تجربه كه ياراي  رويارويي ندارند مي داند نه آدميان عاقل و بالغي كه ادعاي ، ترقي بودن، متمدن بودن پيشرو بودن و .. را دارند . اكنون دشمنان جاهل ملت ما براي به زانو در آوردن و خنثي كردن نيروي خروشان دروني و كلاً فعاليتهاي سازنده و اصولي  و پايه اي ما از تمام چيزها و امكاناتي كه دارند و خلاصه براي به بندگي كشيدن بيشتر مردم و بخصوص نسل جوان و مولد فعال ما با حوصله هرچه تمامتر و بدون كوچكترين سر و صدايي (علاوه بر اقدامات نظامي) در جبهه مخوف و ويرانگر فرهنگي خود مشغول برنامه ريزي و اجراي برنامه هاي شوم خود هستند.

اگر افرادي خام و سااده لوح خيال كنند كه در حال حاضر دشمنان ما در برابر مردمان مستضعف شده و به بند كشيده شده ما تغيير موضع داده اند. در منجلاب مهلكي پا مي گذارند كه با روپوشي از كف صابون به تصور برف و يخ، پوشيده شده است،

 دفاع از انديشه هاي ((دين)) و كلاً بقاي مردم در هر برهه اي از تاريخ شكل خاص داشته و دارد و بايد در اين مقطع حساس از نهضت فكري و فرهنگي بنيادي سرچشمه گرفته از ((دين)) و اسلامي استفاده كرد كه از طريق ((شوراي اولي الامر)) بيان مي گردد. و اينكار را كسي نمي تواند به پيش برد مگر اينكه خود مردم و پيشروان روشنفكر آنان دست به كار شوند.

((و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لتبين لهم))  

ايستادن و نظاره كردن و سكوت ما در واقع سازش و مرگ ديني ماست. و اين در حاليست كه ما مسلمانان به صراحت اعلام كرده و مي كنيم كه بين ما و اين جاهليت موجود سلطه گر جابر فاصله اي به پهناي تمامي اهداف، آرزو و ارزشهاي ديني مان وجود دارد.

پيشرو مؤمن آزاديخواه است كه نابودي آتي و احتراز ناپذير جنايتهاي جاهليت مهاجم موجود را اعلام مي دارد . با آنچه كه آمد دريافتيم كه انقلاب فكري و قلبي علامت شروع انقلاب يديست. به نحوي كه هر دو يكديگر را تكميل مي كنند.

علامت رهايي طبقه مستضعف استثمار زده ستمكش از يوغ طبقه مستكبر مترف استثمارگر ظالم .

هنگامي كه گروه مستضعفين مجدداً به اندازه و كافي نيرو بگيرد تا پوچي و بي مايگي ظالم و همچنين خست وپستی عدم قيام و اقدام عملي خود را در عين آگاهي دريابد، هجوم تازه اي را بر ضد اربابان فساد و جاهليت با تمامي منشعباتش شروع مي كند و بدينسان فعاليت عملي مبارزه شكل مي گيرد. ايدة درست كه به منظور روشن و صريحي يعني به منظور گردآوردن و متحد ساختن كليه نيروهاي مبارزه متعهد ابراز مي شوند بلافاصله اصولي را اعلام مي دارد كه نه در بند كشيده اي مي تواند آرام و ساكت بنشيند و نه ظالمي مي تواند دوام يابد. درك كامل شرايط واقعي رهايي ملتي توسط خودش يعني اضمحلال بندگيش  وروشن است ثمرة حتمي رشد دروني هر فرد يا ملتي كنش يا واكنشهاي مناسب با آن را مي طلبد.

روشن شدن نسبت به ((دين پاك بدون پيرايه )) و تاريخ گذشته و حال و همچنين درك و فهم زير و بم هاي صحيح مبارزه بر ضد تباهي و بدبختي نمي تواند به آزاده نشان ندهد كه تا چه اندازه آن وسايل اكسير مانندي كه چنديست از آن پيروي مي كنند بي پروپاست و نمي تواند مغزهاي آنانرا براي جهش واقعي و در خور خود آماده تر نكند. 

اينجاست كه ((نيرويي واحد)) در پناه يك ((برنامه واحد)) و به خاطر رسيدن به ((نزديكترين هدف واحد)) متحد مي گردد. و امت اسلامي كوچك يا بزرگي به تناسب دايرة فعاليتش تشكيل مي گردد. و با وجود تمام محدوديتها و توتاليتري حاكم، در ميان انبوه مردم، ميل به آگاهي و فهم واقعيت از وضع خود بعنوان طبقه ستمديده در برابر گروههاي ستمگر ، تقويت مي گردد و استثمار سياسي، اقتصادي ، فرهنگي و اجتماعي سنگدلانه اي كه بر عليه آنان رايج گرديد، خود عاملي قوي جهت بيداري مي گردد. اين معجزه نيست بلكه نتيجه ايست قهري.

هنگامي كه نيروهاي ستمديده شروع به ويران كردن تمام اين بازدارنده ها و سدها نمودند، آنوقت است كه سراسر جامعة مفتخور و ستمگر را دچار پريشاني و اختلال مي نمايند و هستي ستم پيشگي و ستم پذيري را دستخوش خطر مي سازند. دايرة دست اندازيهاي تجاور كارانه بيش از آن تنگ شده است كه بتواند بيدادگريهايي را كه آفريدة خود اوست در خود جاي دهد.

 اما وي به چه حيله اي متوسل ميگردد و براي بقاي خود از چه راهي وارد عمل مي گردد؟ و براي اينكه ملت يا گروهي از انسانها را به زير سلطه برده و در معرض ظلم و ستم قرار داد، الزاماً بايد شرايطي را تامين نمود كه طبق آن طبقه ستمكش لااقل بتواند برده وار زندگي كند. در نتيجه بحرانهاي فكري و ايدئولوژيكي و تاريخي وسيعتر و مخربتري را در جامعه پرورش داده و آماده مي سازد و در برابر نيروها و همچنين وسايلي كه كند كننده يا برهم زننده نقشه ها و يا به هر نحوي عاملي بازدارنده در برابر اهداف آنان باشند به مقابله بر مي خيزند.

 اما سلاح توهمي و خرافي كه با آن بر مردم حكم مي رانند، اكنون در قالب واقعي و عيني خود در برابر و بر ضد كاربران آن به پا خواسته است. و اين خرافه پرستان مستبد در صورت آگاهي مردم نه تنها سلاح و ايدئولوژي را پرورش داده كه هلاكش خواهد ساخت ، بلكه مردمي را بوجود آورد كه با ايماني راسخ و قوي در جهت نابودي وي اين سلاح را به سويش هدايت خواهند نمود. هنگامي كه خلق از اصل آن چيزي كه ستمگران به واسطه تبليغ آن بر آنان حكم مي رانند آگاهي يابند، به همان نسبت حاكمان در نظرشان سفله تر و منفورتر مي گردند و خشم و تنفر بيشتري متوجه اربابان مي گردد. چون وقتي كه من از اصل آگاهم و مي فهمم آن چيزي كه به نام همان مطلوب من برمن عرضه مي گردد جز خدعه و وسيله اي جز حكومت بر من و زير سلطه بردن من نيست، آنوقت به همان نسبتي كه آنان به دروغ از عقيدة من برعليه من استفاده مي كنند و نام مي برند تنفر و بيزاري من از آنان بيشتر مي گردد. در اينجاست كه مبارزه بر ضد استكبار و اتراف موازي با زندگي شخص آغاز مي گردد.  بدينسان برخورد با تمامي مسائل اجتماعي به شيوة صحيحش صورت مي پذيرد و نسبت به تمامي معضلات موضعگيري شايسته و قابل قبولي ارائه مي گردد بعنوان مثال :

مسائلي چون بيكاري ، كم درآمدي ، عدم دسترسي به امكانات و فرصت هاي اجتماعي براي ترقي و تعالي. ناتواني مسئولين سياسي در حل و فصل مسايل اقتصادي و سياسي همگي مي توانند به نحوي، موجبات نارضايتي را در افراد و گروههاي اجتماعي فراهم سازند. نارضايتي افراد و گروهها از يك نظام سياسي چنانچه براي مدتها ادامه يابد، سبب ((بي تفاوتي)) و حتي ((بيگانگي سياسي)) مي شود.

منظور از بيگانگي سياسي، آن حالت ذهني است كه شخص تصور مي كند كه حركت نظام در جهت منافع او يا گروه مورد نظر او نيست. بي تفاوتي و بيگانگي سياسي از طرف ديگر، موجب ضعف پيوندهاي عاطفي و احساسي با نظام حكومتي مي شود كه اثرات سياسي چنين فرايندي براي نظام سياسي خالي از خطر نيست. در اين وضعيت است كه حاكم درصدد خفه كردن مخالفتها از طريق از بين بردن رهبران نهضتهاست.

 تمامي شواهد و قرائن موجود نشان مي دهد كه جاهليت موجود نه تنها از ترور شخصيتهاي ارزندة اسلامي ما سودي عايدش نخواهد شد بلكه با شهادت هر يك از رهبران اسلامي، طيف عظيمي از جوانان و نوجوانان پرشور و غيرتمند مسلمان وارد صحنه شده و براي بدست گرفتن پرچم اسلام و آزادي از جان خود مايه مي گذارند و براي پر كردن جاي آنها وارد صحنه مي شوند.

اگر قرار بود كه با كشتار و ارعاب و جنايت، بتوان شعله هاي سركش اسلامي را فرو نشاند، امروزه بايستي هيچ اثري از اسلام در منطقه به چشم نمي خورد. ولي بالعكس آنچه محاسبات اشغالگران به آنها  مي فهماند، هر كشتار، هر شكنجه و هر جنايتي كه عليه اسلام و بخصوص مؤمنين موحد مبارز صورت بگيرد، مردم مسلمان را براي ادامة راه و گرفتن انتقام از دشمن بيشتر از گذشته به تحريك وا  مي دارد. رمز و راز اين قضيه را بايستي در فرهنگ شهادت جستجو كرد كه باعث ميشود ديوارهاي ترس فرو بريزد و نيروهاي منفرد و پراكنده در جبهة حق، بگرد هم آيند و تدريجاً صف واحدي را تشكيل دهند و همچون نبيان پايدار در برابر دشمنان انسانيت استوار بمانند . امروزه اگرچه رهبران پرنفوذ و ارزشمند نهضت اسلامي ما در ميان نباشند، خون آنها و پيام آنها راه مبارزة نفس گير عليه دشمنان دين و انسانيت را هموار مي كند و اين راه تا نابودي كامل مروجين تباهي و اشغالگران خائن ادامه خواهد داشت.

مستبد  با خفقان و استبداد نمي تواند مانع مبارزات آزادي خواهانه گردد، هرچند ممكن است در ميان عوام (ناآگاه) ناقص الفكر (نه روشن ضميران) و يا روشنفكر نمايان خود فروخته، و ملاهاي دين فروش جاي پايي براي خود باز كرده باشد، اما باز نمي تواند جلو پيشرفت و ادامه مبارزات اصلاحگرايانه، كه انعكاس مبارزات فرهنگي و شريعتي هستند را بگيرد و اين گرايشها در شرايط استبداد مطلقه نيز ادامه مي يابند و ريشه مي دوانند و چه بسا حركتهاي اصيل هر چه بيشتر در زير فشار قرار گيرند:( همچون ميخي كه هر چه برسرآن كوبيده شود پا برجاتر و محكمتر مي شود) پردامنه تر و با ايمان بيشتر به راه خود ادامه مي دهند.

 وقتي اين چنين نهضتهايي با چنين دامنه اي شروع به پا گرفتن مي كنند، مستبدين به ياران سنتي سياسي خود يعني طبقه علما بخصوص ملاهاي زر خريدشان متوسل مي شوند. در اين شرايط و با بروز رخنه اين گونه علما در داخل توده مردم وظيفه روشنفكر متعهد است كه سره را از ناسره تشخيص داده مردم عوام يا شبه روشنفكران و علماي گمراه را از باتلاقي كه به آن راهنمايي شده و مي شوند به سرزمين امن فكري و واقعي هدايت نموده و برساند . چون ممكن است بسياري از جويندگان كه ظاهر را مي بينند دين را در آخوند و ملا يا شيخ اجير شده ی اپریالیستهای مهاجم ومرتدین محلی ببينند و از آن رويگردان شوند. كه اجير شده هاي کنونی افغانستان،چچن،پاکستان،عراق،کردستان مرتدین،صومال و... نمونه بارزي اند.

اين استبداد و جبر فكري بر ديگر افكار نيز، محكمترين حربه ايست در دست مستكبرين. و زمينه ساز و راه صاف كن اين نحوه تحجر ،باز همان و عاظ السلاطين هستند و عامل از بين برنده و خنثي كننده نقشه هاي آنان نيز باز روشنفكران و علماي ديني هستند. اينانند كه با همان نيرويي كه دستگاه حاكم براي مسخ مردم به كار گرفته است به  مبارزه با آن مي پردازند.

 ساختن افكار يعني ايجاد ديوار نامرئي مستحكمي كه اولاًُ براي همه قابل رويت نيست ثانياً با نيروهاي مادي از بين نمي رود. مي توان گفت سدي است پولادين آئينه صفت كه علاوه بر استحكام و پايداري آن، در مقابل دشمنش از روي پاكي و خلوص،                                                      بدون  سر و صدا عيوب را به همان ميزان موجود بدون رعايت پست و مقام، بي آنكه عيوب را در خود نگه دارد، ديدي وسيع در برابر بيننده خود باز مي كند و آئينه وار دشمن را معرفي مي كند. يعني در واقع افكار درست به مردم جامعه، همچون دادن آئينه ايست با همان شرايط . و اين يعني دولت مردمي در مقابل دولت جاهليت حاكم (و يا جاهليت مهاجم بي رحم كنوني با تمامي متحدين مرتدش )

وقتي كه چنين نيرويي حاصل گرديد همزيسيتي دو متخاصم دوام چنداني نمي يابد و نمي تواند يك امر دائمي گردد، بلكه بايد با پيروزي يكي و از هم پاشيدگي ديگري پايان يابد.

درست كردن آدم متدين متفكر متعهد يعني شناساندن آنچه كه خود در اصل داشته و تحولاتي كه براثر پيرايه هاي منحرف كننده اي كه وي وافكار وي را به اين جهت سوق داده است. يعني شناساندن درد واقعي و آگاه نمودن وي از درماني كه در زمان تأسيس جهانبيني وي جود داشته است. انقلاب روحي كه افكار آزادگي را در اذهان پرورش ميدهد، بندگيهاي دينويي و كلاً هر آنچه هرزاست را وجين مي كند. در اين صورت ما با توده اي از مردم مواجه نيستيم بلكه ((امتي)) آگاه رو در روي ماست.

به نظر مي رسد خطر وجود همين نيروها باعث انحراف اسلام اصيل از سير اوليه خود گرديد. چون با وجود چنين قدرتي دشمن توان مقابله و نفوذ به درون آنان را نداشت و مي ديد كه قدرت در هم شكستن اين سد عظيم را ندارد و دارد خودش هم مضمحل مي گردد، در نتيجه درصدد نفوذ به طريق غيرمستقيم تا فراهم شدن نفوذ مستقيم برآمد.

بدين ترتيب با وارد آوردن اصول و عقايدي مشابه و حتي وراي اصول اصلي و تحويل و بسته بندي آنان به شيوه هاي زيركانه درصدد براندازي ريشه اي مانعي بر آمدند كه مدتهاي مديدي مانع نفوذ آنان، و حتي مي رفت عامل انقراض آنان گردد.وبدين ترتيب گروه دومي رابه عنوان وعاظ السلاطين درمقابل علماي اصيل به وجودآوردندواين دونيروباپيروان خود به جان هم افتادند. (چيزي شبيه همين وعاظي كه منافقين ومرتدین متحد آمریکاودیگرکفار عالمی با همان پوشش خاص واعظين عليه موحدین ومجاهدین مخلص در اخيتار دارند)     

در اينجاست كه مي توان ميزان غافل بودن مسلمين را دريافت غفلتي كه هنوز دچار آنند. تغيير در تفكر و انديشه باعث انحراف گشته و پرده برداري و گرد گيري روحي و فكري نيز عامل بيداري و بازيابي عزت و اقتداريست كه براثر سهل انگاري به مرور زمان به  عنوان يك معضل در آمده است.

به اندازه اي رنگريزي و نقاشي  اين معاندان بر روي ديواره هاي پوسيدة فكري تحميلي شده خودشان استادانه و از روي مهارت صورت گرفته كه در نگاه اول نمي توان خدشه آن را به خوبي تشخيص داد و حتي عده اي تا آخر عمر با آن مي زيند و اگر هم اصل به آنها ارائه شود در مقام مقابله و تعصب برمي خيزند و مقابله مي كنند. پاك نمودن رنگها و تصاوير تزوير و ويران نمودن ديوارهاي پوسيده و معرفي بناهاي مستحكم بر ويرانه هاي افكار انحرافي و فرسوده روشنفكر متدين متعهد را مي طلبد.

در توضيح  بيشتر و ملموس نمودن بيشتر مطلب بايد دوباره آموزي نمائيم همچنانكه قبلاً ذكر شد نظامهاي سلطه گر به اين نتيجه رسيده اند كه ديگر نيروهاي نظامي سركوبگر نمي توانند براي هميشه منافع آنها را در سرزمين زيرسلطه حفظ كنند، و شيوه هاي نظامي به تنهايي تضمين كنندة موجوديت آنها براي هميشه نخواهد بود لذا براي دستيابي به روشي كه موجوديتشان را براي مدتي طولاني حفظ كرده و نيز احتياج به دستگاه عريض و طويل اطلاعاتي كمتري داشته و هم نيروي نظامي محدودتري را طلب كند شروع به تخريب دين و انهدام فرهنگهاي اصيل و ريشه دار و مردمان زير سلطه نمودند.               

برنامه هايي كه اشغالگران جهت تداوم بقاي خود بر مردمان ناحيه تحميل مي كنند :

1- از بين بردن روحيه واقع انديشي و آگاهي بر وقايع زمان و انزواي علماي ديني از مسائل سياسي و اجتماعي روز.

2- كنترل و در اختيار گرفتن مساجد.

3- نفي اصالتهاي فرهنگي و ارزشهاي انساني.

4- نفوذ و كنترل نظام آموزشي.

5- اشاعه و گسترش فساد:

الف: مسأله اعتياد به مواد مخدر

ب: ترويج فحشا و بي بندوباري<شبکه ماهواره ای الحوار در مصاحبه بایکی از رهبران اسلامی کرد، وبه تائید وزارت بهداشت کردستان تحت سلطه مرتدین ،اعلام کرد که تنها در یکی از شهرهای کردستان عراق به اندازه سوریه ،اردن ولبنان فاحشه خارجی وجود دارند >

6- القاي افكار ملي گرائي صرف و كمك به رواج ايسمهاي مخفي شده پشت سر آن در برابر دين.

حكام ستمگر با مروري بر گذشته دريافته اند كه معتقدات و فرهنگ موجود در هر قوم و ملتي مانع و خطر بالقوه اي براي تحكيم و ادامة حاكميتشان مي باشد. لذا با پوچ انگاري فرهنگهاي بومي و اصيل ملتها ، و نفي آن و رواج بي فرهنگي يا جايگزيني فرهنگ خودي كه در بسياري موارد با فرهنگ ميزبان تضاد دارد، ارزشهاي متعالي و انساني موجود را تضعيف و فرهنگ خود را به عنوان فرهنگ پيشرفته و امروزي تبليغ و ارائة مي نمايند.

دشمن با  علم به اين كه وجود مباني اعتقادي اسلامي اصيل تسلط و حاكميتش را بر مناطق اسلامي ناممكن مي سازد، با سست و نابود كردن اين اعتقادات، تبليغ ضد ارزشها را به جاي ارزشهاي واقعي در سرلوحة برنامه هاي خود قرار داده است.

حاكمان  سرزمينهاي مسلمان نشين  به حمايت امريكا كه مدعي احكام انسان دوستانه و دموكراسي ، آزادي و حقوق بشر است يكي از ثابت قدم ترين حكومتهايي هستند كه در راه تبليغ اسلام اصيل و اصول آگاهي دهندة آن  مانع تراشي ،و اجازة هيچ گونه تبليغ بدون پيراهه را نمي دهند. و علمايي هم كه مي خواهند رسالت الهي خود را به صورت كامل انجام داده و وظيفه يك پيام رسان و امانتدار را آنچنان كه امانت دهنده خواسته انجام دهد يا تبعيد مي شوند يا زندان و يا در نهايت اعدام مي گردند و يا در زير شكنجه هاي مخوف جان خود را فدا مي كنند.

 در اين گونه مناطق نه تنها با عوامل رواج دهنده فساد و بي بندوباري برخوردي جدي صورت نمي گيرد و هيچ محدوديتي، بر پايه آنچه كه ادعا مي شود ، وجود ندارد بلكه با اعمال و روشهاي خود حمايت هم مي شوند.

تاريخ معاصر سرشار از اينگونه گزارشهائي است كه هريك بازگو كننده مقابله حكام جاهليت در جهت مسخ انديشه صحيح اسلامي بخصوص فرهنگ انسان ساز اسلامي است. آنها تلاش همه جانبه را به صورتهاي گوناگون براي نابود ساختن دين بدون خرافه و جلوگيري از اتحاد مسلمين - چيزي كه در نهايت بايد بدان روي بياورند - همچنين ترويج راه و رسم غلطي كه خود از غرب گرفته و نيز لااباليگري و بي فكري  و بي بندوباري ، زير نقاب اسلام ، پيشرفت و ترقي به كار مي بندد، آنها مي دانند كه همه قيامها و گردنكشي ها و انقلابهاي پايدار و ظهور و سقوطهايي كه بايد در جهان آگاه كنوني در كشورهاي مسلمان نشين صورت گيرد، زير سراسلام و اسلامگرايان  نوبه پا خاسته است كه خواهان اجراي دين بدون پيرايه اي هستند كه در طول 14 قرن فرهنگ منطقه اي آنان را بدون هيچگونه محدوديت نامعقولي به دست آنان سپرده است . و بدبختانه اولين چيزي كه مي خواهند ما را از آن دور كنند عقيدة پاك است.

هرچه تعداد مراكز فساد فكري و ديني در يك جامعه و فرهنگي افزايش يابد سطح پيشرفت علمي و اجتماعي و تعالي روح و فكر كاهش مي يابد و فرهنگ منحط و ماديگري و نفس پرستي جايگزين آن مي شود  توطئه گسترش فساد معنوي و در نتيجه فساد مادي در جوامع زير سلطه توطئه خزنده است كه در طول تاريخ به كرات تكرار شده است و سابقه فراواني دارد.

اين توطئه ترفندي است فراگير كه قدرت تخريب آن بحدي است كه حد و مرزي نمي شناسد. جانها را نمي گيرد بلكه عقل و روح را تسخير مي كند، انسانها را نمي كشد  بلكه آنها را تسليم و بردة خود مي كند و به هر سو كه بخواهد مي كشد. نتيجه آن كه اين تداخل مخرب از برخورد مسلحانة دشمن مهلكتر و خطرناكترمي باشد.

در اين نوع نگرش انسان از رسالت متعالي و طبيعي خود خارج شده و به قهقراي حيواني سقوط مي كند فطرت خدا جويي انسان در كشتارگاه اصالت لذت، قرباني مي شود و حيات و جاودانگي انسان از ابديت به فرصت كوتاه دينوي كاهش مي يابد و بالاخره كامجويي و لذت بردن از لحظات ، انسانها را به ورطة
فسادوپستي وناكسي وفرومايگي سوق مي دهد.              

براي مثال از پديده هاي شوم اين تهاجم به دو پديده ظاهري و رويه اي اشاره مي كنيم :

الف : اعتياد : مصرف مواد افيوني ، وابستگي رواني جسمي انسان به مواد غير متجانس و بسيار مضر نسبت به وجود و طبيعت اوست . تنها محور فكري شخص معتاد تهيه و تدارك مواد افيوني است كه تمام وجودش به آن وابسته شده است و نتيجه آن براي اين موجود نيمه زنده ، لااباليگري و رها شدن از همه چهارچوبه هاي معقول و معنوي زندگي و همچنين پوچ و حباب گونه ديدن تمامي مظاهر حيات مي باشد. كه مي توان معتادين انديشه هاي جاهلي را نيز در همين صفت قرار داد.

ب : دول متجاوز داخلي به حمايت خارجيان صليبي و يهودي در راستاي ترويج فحشا و فساد و از بين بردن ارزشهاي متعالي و اشاعه بي بندوباري در دو صورت متفاوت عمل كرده اند. قبلاً در قالب رشد و ترقي و آنرا مظهر آزادگي معرفي مي نمود و از اين طريق با تغيير ساختار زندگي افراد، بنياد خانواده را سست مي نمود و با جايگزين كردن فرهنگ منحط مدگرائي و مدپرستي بر فرهنگ قوي و بنيادي ما سعي در به ابتذال كشاندن ما را داشتند . اما حالا در حكومتهاي كنوني خائن همان برنامه پياده مي شود اما در قالب سکولاریسم ورواج اسلامي عرفانی و تصوفی هدایت وبرنامه ریزی شده. امروزه در بسياري از شهرهاي بزرگ سرزمینهای اسلامي ، حتي در برخي از شهرهاي كوچك اين شيوه به عنوان روشنفكري تجدد و پيشرفت تزريق
مي شود. اين جاهليت مهاجم و حاكم تا بحال حاضر نشده است كه در مناطق مسلمان نشين كارخانه يا مكاني فني جهت اشتغال جوانان و جلوگيري از انحراف آنان ايجاد نمايد ولي انواع مدلهاي لباس و آرايش و غيره را در عرض چند ساعت انتشار مي دهد.

تا قبل از اين جريان آنچه اساس روابط انسانها را تعيين مي كرد دين و فرهنگ انساني بود. وحدت ديني و فكري عامل تعيين كننده روابط  مردم و پيوند بين آنها را تشكيل مي داد. 

در طول تاريخ به اثبات رسيده است. كه تنها اين گونه وحدت است كه در درازمدت عامل پايداري و عمق روابط بوده است و هر گونه وحدتي جز در چهارچوب مكتب و دين گذرا، موقت و تصنعي است نويسندگان قلم بدست و متفكريني كه تفكر ملي گرائي صرف را عنوان مي كردند و شايد حالا هم در فكر آنند و همچنين تمام گروههايی كه دم از مليت و ملي گرائي صرف مي زدند  آب به آسياب دشمن مي ريخته اند .و در اينجاست كه بايد گفت واي به حال مردم و واي بر به اصطلاح روشنفكري كه هنوز بيدار نشده و به هوشياري كامل نرسيده است ،اما ادعاي رهبري و روشنفكري را در سر دارد.

 نمي دانيم نمي دانند يا مي دانند و خودشان را به گيجي مي زنند كه ميهن دوستي (پاتري يونيسم) با ملت گرائي (ناسيوناليسم) با مليت پرستي (شوونيسيم) در تضادند و احساسات وطن دوستانه هيچ منافاتي با همبستگي هاي انساني ندارد. وطن دوستي يك احساس است نه يك قانون و خط مشي سياسي ، طرفداران اينگونه افكار هرچند كه منبع فكري و همچنين هدف نهايي از گسترش آن را در نيافته اند ،هنوز اين شهامت را نيز پيدا نكرده اند كه ، به قول خودشان ، اول به ((انتقاد از خود)) بپردازند و بعد وارد گود جامعة امروز بشوند. انترناسيوناليسم ماركيستي  هم كه تبليغ مي شد،  نتيجه اي جز محو شدن فرهنگهاي ملي و بي هويت شدن ملتها ندارد. انترناسيوناليسم به هر شكلي وقتي مفهوم دارد كه آن ملت قبلاً مستقل شده باشد و در اينجاست كه انترناسيوناليسم ملت هاي آزاد و مستقل معني مي يابد.

((ميهن دوستي)) يكي از ويژگيهاي شخصيت همه كساني است كه درخت هستي شان در خاك سرزمين فرهنگي ويژه اي ريشه دارد. و هر كس اين احساس را نداشته باشد خائن به ملت خود و نوكر بيگانه است.

در اين ميان علماي مبلغ دين نيز در منحرف نمودن افكار جوانان كه مي توان معيار شناسائي تعادل جامعة را در حركات و سكنات آنان تشخيص داد سهيم و مقصرند.

اصولاً استبداد هيچ ارزشي براي راه و روش، فرهنگ ، و دين ما قايل نيست و براي نابودي و از ميان برداشتن ما، علما را نسبت به حوادث روز كور بار مي آورد. و قوه تفكر و تحليل درست را از آنان مي گيرد.

  در اين حالت است كه جوان ويا مردم عادي بين دين و علم تضاد مي بينند و اغلب به راههاي منحط كشيده مي شوند. و چنين مي انديشند كه علت اصلي عقب ماندگي ملتشان پيروي از امور ديني است كه متاسفانه از طرف عده اي روشنفكرنما بطور جدي، اين مسئله مطرح شده و مي شود. در صورتي كه علت اصلي عقب ماندگي ملت ما عمل نكردن به دستورات و تعاليم اسلام و نداشتن شناخت و تصور صحيح از اسلامي است كه پيامبر مان صلي الله عليه و اله وسلم آورده است، نه آنچه جاهليت عالماً يا حكومتهاي ديگر تابع آن ،از طريق ملاهاي زرخريديشان برما عرضه داشته اند.

 كسي كه به دنبال راه نجات مردم ستمديده اش است بايد در كنار تحصيل و كسب علم از درك ديني و سياسي بالائي برخوردار باشد تا بتوانددرجهت گيريهاي خودحق راتشخيص وازانحرافات وجريانهاي سياسي مخرب وخطرناك جلوگيري نمايد.جريانهايي كه باكوچكترين مژده آزادي به اين ملت، بدون نتيجه قطعي، سيلابهاي خون به راه انداخت.

مبارزبايدبتواند آنچه را كه در اطراف او مي گذرد تحليل كند و چنان فضايي را به وجود آورد كه فرداي اين ملت مظلوم به بند كشيده را تأمين ،و اسلام را در مقابل دشمنان و بدخواهان و خرافه پرستان پيروز گرداند. و بداند اين فكر كه ((دين يك امر فردي و مربوط به عالم دروني و اخروي است و بايد دخالت دين در امور سياسي حذف شود، حقه اي بيش نيست. از دلايل و پافشاري مهم دشمنانان براي جدايي دين از سياست در سرزمينهاي مسلمان نشين ، ضربه اي است كه از جانب علما و دانشمندان ديني سياسي، به معناي واقعي اسلام خواهي، به منافع متجاوزين و حكومتهاي جبار در سراسر كشورهاي مسلمان دارد مي شود.

هرچند كه اين مبارزين آگاه متعهد آماج تندترين و شديدترين حملات ناجوانمردانه بدور از انسانيت جاهليت قرار مي گيرند، اما متاسفانه براثر اشتباه فهميدن و درست نفهميدن اسلام توسط بسياري از مؤمنين ناقص الفهم (علاوه بر وعاظالسلاطين) اينان به جان هم افتاده اند. و باز بدبختانه ما در مورد آگاهي از وضع بد برادرانمان كه برادروار به جان همديگر افتاده اند و در زير گلوله و آتش جان مي دهند، بيشتر مصرف كننده اطلاعاتي هستيم كه از طرف آتش افروزان و دشمنان ما و آنها مخابره مي شود.

باز هم در تاريخ و فرهنگ و .. دشمنانمان به آن صورتي كه خودشان مايلند و در راستاي منافع و اهداف و سياستهاي مخربشان قرار گرفته، فكر توليد مي كنند و بعد از بسته بندي و آماده سازي در اختيار ما قرار مي دهند  و اين است خط دهي و تغذيه فكري بيشتر مردم ساده انديش و حتي روشنفكرنماي ما .

در نظام فرهنگي ما بسياري از عناصر فرهنگي مطلوب با مشتري جهاني ، مورد مطالعه قرار نگرفته و تبديل به اطلاعات نشده است.حتي در بسياري موارد قسمت اعظم مردم ما از آن بي خبرند و آنرا به بوته فراموشي سپرده اند ما نمونه هاي فراواني را در دست داريم كه افراد بيگانه از مواد خام اطلاعاتي ما استفاده كرده و با پردازش و تبديل آنها به اطلاعات، مطالب ياد شده را به خود ما برگردانده اند. در اين ميان چرا ما نتوانسته ايم ؟!

در مطالبي كه از سوي اجانب براي اين مردم شريف نوشته شده به وضوح مي توانيم كيفيت نوشته ها و چگونگي اطلاع رساني آنها را كه در راستاي سياستهاي مخرشان قرار دارد ملاحظه نمائيم آنان به اين كار علاقه مندند و براي آنها نعمتي است كه در ميان ما كسي پيدا نشود كه براي خود از بدبختيها و رنجهايي كه مردم بدان گرفتارند بنويسد.

واقعيت اين است كه از ديدگاه اهل علم و فكر و كساني كه مسائل فرهنگي و ديني جامعه را در شكل عميق تري مي بينند، و هرگز نمي توانند به ظواهر قضايا خشنود باشند، كاري كه امروز كشورهاي خونخوار بر سر ملت ما از لحاظ دين، زبان و فرهنگ و .. مي كنند مقدمه اي مناسب به عنوان هدفي والا براي ريشه كن نمودن ماست . در تاريخ جهان امرزوه بويژه در فرهنگ اسلام چنين حركتي در اين حد، يك جنايت و يك قتل عام گروهي و نژادي است.

سياست از بين بردن و هماهنگ كردن زبان و تبليغ و وارد كردن انواع مفاسد اجتماعي از جمله معرفي و شناساندن زنان بدكاره به جوانان و مريضان و وارد نمودن انواع مواد مخدر و مشروبات و فيلمها و عكسهاي مبتذل و خلاصه اشاعه و گسترش دادن انواع مفاسد و همچنين مبارزه با نيروهاي خالص ديني و در مقابل اين نيرو خريدن علماي دين فروش و منحرف ساختن انديشه ديني و اصلاحگري ديني مردم و.. يعني حفظ مقدمه اي عالي براي سست نمودن جوانان و نيروي خروشان عدالتخواه در شكل فردي و اجتماعي آن و در نهايت رسيدن به آن هدف اصلي، براي رسيدن به آن مطلوب و هدفشان نيازمند تمهيدات و مقدماتي هستند كه اين حركت را تامين ،و جامعه را به سمت آن، و عمل به آن هدايت كنند.

بيشتر و شايد اكثر علما و بزرگان ما در جهان اسلام اگرچه تاكنون مبارزات و كارهاي پراكنده اي انجام داده اند اما نتوانسته اند در يك صف واحد با نيرويي بيشتر از دشمن كه همان آگاهي و فهم مردمي است كه براي آنها قيام كرده اند متحد شوند.

دشمنان مي دانند مشغول چه كاري هستند .فعاليتهاي فرهنگي و تبليغي خود را از سنين كودكي شروع مي كنند. يعني سالهاي شكل گيري ذهنيت و شخصيت جامعه و تاثير و ثمرة آن را سالهاي بعد در اين سنين مي يابند. لذا هرچه پرورش و آموزش اين نسل بر اساس فرهنگ بيگانه بهتر انجام گيرد، فضايي باز و مطمئن تري براي مقاصد و اهداف آنان به وجود مي آيد و تلاشهاي بعدي در جهت نابودي كامل آسانتر دنبال مي شود. در رويارويي با اين معضل علماي ما، ملاهاي ما بايد به خود بيايند و درك كنند كه عهده دار چه وظيفه بزرگ و حياتي هستند. واز گفتن حق نترسند، باعث و باني بدبختيهاو رويگرداني مردم از دين و فرهنگ و آداب و رسوم اصلي خود نشوند، كاري نكنند كه بيشتر از اين آزاديخوهان ما را گمراه كنند و راهي را طي كنند كه نمي بايستي مي رفتند. آنها بايد حق را گسترش دهند و به آن نيز افتخار كنند چرا كه بي توجهي به اين نكته سبب سلب اعتماد مردم مي شود ،يعني همان چيزي كه مقصد و هدف دشمنان ماست. همه چيز براي حركت بدون وابستگي به ظالمان وجود دارد.

تبليغ و آگاه نمودن مردم امانتي است الهي كه بايد به اهلش سپرده شود .افرادي كه لياقت هدايت را ندارند، ريا را كنار بگذارند و راست و صادقانه به مردم بگويند كه لياقتش را ندارند، و از عهدة آن بر نمي آيند. بگويند كه مي ترسند، بگويند كه دنيا و مال آنها را فريب داده ، بگويند كه حاضرند به خاطر مبلغ ناچيزي همة آنها را بفروشند و …… تا مردم خود دنبال كسي بروند كه راه را به آنان نشان دهد و لااقل اين بينش حافظ ارزشهاو عقايد و ناموس و وطن آنها باشد.

دين فروشي، وطن فروشي و خيانت بس نيست؟ بيائيد تاريخ اين مردم بيچاره را مروري بكنيد ببينيد اين ملتهاي شرافتمند و با غيرت چقدر چوب بي عرضگي و بي شهامتي علما را خورده است. چرا بايد اين همه خون به خاطر اين رهبران بي لياقت ريخته شود (در كشورهاي سكولار مسلمان نشين) معمولاً علماي مبلغ ديني از همان اوايل گدا بار مي آيند هميشه دنبال دست اين و آنند كه به آنها پولي بدهند تا حرامي را حلال و حلالي را حرام اعلام كنند و اين خصلت رذيل در بيشتر و قريب به اتفاق موارد آنها را تا آخر عمر رها نمي كند. و همين امر باعث مي شود كه آنها دينشان را و مردشان را به حاكمان وقت در قبال مبلغي بفروشند.

كسي نيست به اين خيانتكاران بگويد پيامبرت صلي الله عليه و اله و سلم تابع امر مفسدين و ظالمان شد يا ابوبكر و عمر و عثمان و علي عليهم السلام .. تو كه خود را به اصطلاح پيرو اين بزرگان مي داني چرا اعمالت با آنها متفاوت است؟ تو كه قرآن مي خواني چرا به آن عمل نمي كني؟ تو كه حب دنيا در وجودت ريشه دوانيده و از زندان و آزار و شكنجه و در نهايت شهادت هراس  داري چرا داستان بلال، ياسر و سميه عليهم السلام را براي مردم رجز مي كني؟

ملت ما ظرفيت و توان درك و عمل به احكام اسلام اصيل منهاي خرافات را دارد چنانچه  ابن تيميه ،
ابن خلكان فاتح و...وشهداي اين آب وخاك ان رااثبات كرده اند. پس چرا آنهارا محروم و گمراه مي كني؟ برادرم، پدرم، عالم بزرگ ، شايد خودت هم نفهمي يا مي فهمي و خودت را به جهالت زده اي، ولي اين را بدان كه، داري مردم را به انحراف و فساد مي كشاني .داري تمدن بزرگ اين شيرمرداني كه مي توانند باعث عزت و اقتدار اسلام اصيل باشند را از بين مي بري. شيرمرداني كه از آنسوي آفريقا تا كناره هاي آسيا ي زرد متفرقند.

براي تعالي و جلوگيري از فساد مردم به علماي افشاگر و صريح نياز داريم. مشكلت ديني، فرهنگي و اجتماعي ما روز بروز در حال گسترشند. اسلامي كه مي خواهد كار هدايت گري و اصلاح جامعه را انجام دهد چرا نبايد به مردم ارائه شود؟ آيا مانند مردمان خرافي و سياستمداران آگاه برتحميق مردم منتظر يك منجي غيبي هستيد در حالي كه هادي در اختيارتان است؟ شمايي كه دم از خفقان و استبداد و ظلم مي زنيد و به همين بهانه هم جرئت گفتن اسم اصلي خود را به خوبي نداريد. چرا در جستجوي عامل سلطه ظالم نيستيد؟ فكر مي كنيد عامل اين همه به اصطلاح استبداد چه كسي است؟ خو

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


هنگامی که سلفیت لخت می شود و تبدیل به راقصه ای امریکایی می گردد
سه شنبه 16 / 11 / 1390 ساعت 4:46 | بازدید : 4844 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

هنگامی که سلفیت لخت می شود و تبدیل به راقصه ای امریکایی می گردد

ربانی ، سیاف ، محسن عبدالحمید ، علی باییر ، صلاح الدین محمد بهاء الدین و… در عراق و افغانستان و سران منافق دیگری که به تعداد صدها نفر در تمام سرزمین های مسلمان نشین پخش شده اند و هر کدام جمعیت ، جماعت ، حزب و دار و دسته ای را برای خود تهیه دیده و در اختیار منافع پلید کفار صهیونی- صلیبی و مرتدین داخلی قرار گرفته اند همگی به نحوی خود را حامی اهل سنت و جماعت و تابع سلف صالح می نامند و از همین بلندگو و در زیر همین نام مبارک شخصی چون علی باییر مردم را به پشتیبانی و استحکام این دموکراسی وارداتی تشویق و ترغیب کرده و وارد پارلمان مرتدین می گردد و صلاح الدین بهاء الدین نیز آمریکاییان را صراحتاً آزادی بخش و… می نامد و… .

این چگونه تصوری از اسلام است که باابولهب و ابوجهل مداهنه و سازش می نماید و خود را در زیر چتر قانون و پارلمان دارالندوه ی آن ها قرار داده و نمایندگان و «کاندیدهایی» را روانه کرسی های آن می نماید و این چگونه اسلامی است که در پارلمان روم کافر مهاجم و در زیر چتر «قانون» آن و در زیر دست مرتدین تحت حمایت اتحادیه صهیونی-صلیبی آن سازش نموده و به پیشواز کفار و مرتدین می رود. امام ابوبکر و شمشیر خالد بن ولید کجاست؟ ! و لا حول و لا قوه الا بالله.

متفکر بزرگ مالک بن نبی در کتابش در مورد شرایط نهضت از یکی از خطاهای فاحشی که حرکت اصلاحی آن زمان الجزایر با آن مواجه شد می گوید: علمای جنبش و داعیانش با دست خود از حالتی قوی که احتمال پیروزی در آن می رفت به جالتی پست به نام مبارزات سیاسی و درگیری های انتخاباتی تنزل پیدا کردند که آن را به درگیری و مبارزات بت ها نام می برد که حرکت اصلاحی را به پست ترین و ذلیل ترین جایگاه ممکن که هیچ قیمت و ارزشی برایش قایل نمی شدند ، کشاندند.

و در حال حاضر ما هم در برابر صدها حرکت به ظاهر اسلامی و اصلاحی هستیم که با کوچکترین بهانه و سختی و حتی بدون وجود سختی و کوچک ترین تهدیدی و در پاره ای موارد بدون وجود تهدید هم به چنان درجه ای سقوط کرده اند که توانایی تغییر کوچک ترین ارکان قانون کفری سکولارها و مرتدین داخلی را هیچ که نداشته حتی در امور شخصی خود نیز مجبور به ترک قانون خدا و پذیرش قانون کفر سکولارهای مرتد می باشند که بی ارزش ترین آن قانون روسری سکولارهای ترکیه می باشد و… .

وضع حرکات به ظاهر اسلامی که همه چیز را با هم قاطی کرده اند و ادعای سلفیت را دارند بسی بدتر از حرکات مذهبی و صوفی منش درویش مسلک است و آن چه اکنون به دست این مدعیان دروغگوی سلفیت صورت می پذیرد انهدام ریشه ای دین و از هم پاشاندن تار و پود آن و فروش ارزان قیمت آن و متزلزل ساختن ثواب آن است. امری که در طول تاریخ جهان کفر به تنهایی با تمام امکاناتش قادر به انجام آن نبوده است. با این حال این ها چگونه خود را از پیروان رسول الله صلی الله علیه و سلم و صحابه ی کرا می دانند ، و این ها با چه چیزی مس و مست شده اند که در عالم توهم خود را موحد در اسماء و صفات و الوهیت الله سبحانه و تعالی می دانند.

حقیقتی که غیر قابل انکار است این که شر و خطر این گونه حرکات به ظاهر سلفی و اسلامی گاه و در بسیاری موارد از خطر کفار علنی بر اسلام حقیقی و مجاهدین فی سبیل الله بیشتر است. چون شر صهیونیست ها و صلیبیون متحد امریکا و دیگر متحدین مرتد منطقه ایش واضح و عیان است و امکان برخورد و مواجهه ی با آن خیلی راحت است چون خطرش بر همگان آشکار شده و ظاهر و باطنش گرگی است درنده.

اما این حرکات و جمعیت هایی که با هر بادی می لرزند و با هر سازی برای کفار و مرتدین می رقصند ، در ظاهر لباس اسلام را بر تن دارند و در نهانی و پشت پرده همان مسیر درندگی گرگ و خدمت به گرگان را می پیمایند. اینان در عین ادعای اسلامی نمودن و آراستن ظاهر خود ، اسلام را از محتوی و جوهره ی اصلی اش خالی نموده و ملت ها را از هدف بنیادین و حقیقی اسلام که همانا « یکون الدین کله لله » است منحرف و منصرف می نمایند.

به همین دلیل این گونه حرکات خود را پیروز بر سکولاریسم و چنین به مردم می نمایانند که کفار از تسلیم نمودن آنان عاجز و ناتوان گشته اند و خود را یگانه جماعت و گروهی روشنفکر، مترقی، صلح دوست و آزادی خواهی می داند که در وضع موجود وجود دارد و با حمایت های مستقیم و غیر مستقیم کفار و مرتدین و با در دست داشتن امکانات تبلیغی از قبیل رادیو ، تلویزیون ، روزنامه ، مجله ، کتاب ، سی دی و… و دیگر امکانات مادی که خدمات فرهنگی ، بهداشتی ، رفاهی و… را به همراه دارد با چهره ای اسلامی و شرعی و با در دست داشتن کتاب و سنت مورد تأویل خاص خودشان مسلمینی را بر مبنای برنامه ی امریکا و نوکران مرتد حلقه به گوشش به وجود می آورند که اسلام سلفی امریکایی را یگانه راه رستگاری دنیوی و اخروی بدانند.

اسلامی که الوهیت و اسماء و صفات الله سبحانه و تعالی را تنها در اثبات لغوی می داند و خالی است از تبلیغ و برنامه ی تحاکم و حکم بما انزل الله!و کفر به طاغوت و… این روش تبلیغ امریکایی اسلام مساجد را نیز از وظایف حقیقی خود دور می سازدو مساجدی که گردان ها و گروهان های حق طلبی از آن خارج می شوند که « الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص » و به واسطه ی اثبات و ترویج فرهنگ ملی ناسیونالیستی برای سیاسیون و حکام چنان دگرگونی در مساجد حاصل شد که عبادت در آن را به نمازها و پاره ای تبلیغات حکومتی خلاصه و محدود نموده و سایر عبادات با شیوه ای موزیانه که مردم عادی زیاد متوجه امر نشوند حذف گردیدند و چنان تحول و دگرگونی در آن حاصل شد که تنها صلیب و ناقوس مانده که در آن نصب گردد و گر نه تمام اهداف و برنامه های آن بر وفق مراد و برنامه ی امریکا و متحدینش می باشد.

امریکا و متحدینش در مرحله اول می خواهندحکم و قانون را در اختیار گیرند و حکومت کنند و پس از تثبیت حکومت شان سایر اهداف و برنامه های اقتصادی ، فرهنگی ، دینی و… را در مراحل بعدی و در دراز مدت به مرحله ی اجرا خواهند گذاشت.

رقاصان عریان مدعی سلفیت مفهوم حقیقی ولاء و البراء در حق کفار و مرتدین به کلی به فراموش سپرده اند و با عنوان هایی چون مصلحت شرعی و حکمت و… در برابر جنایات کفار و مرتدین تمام آیات و احادیث را در هاله ای از ابهام و تاریکی فرو می برند و از آیات صریح واضح البینه و قطعی الدلاله و… و از آیات مربوط به اقامه دولت و حکومت حقیقی الله در روی زمین و پیاده نمودن احکام و قوانین دین در زمین… با استدلال ها و جواب های از پیش تعیین شده ی امریکایی هیچ گونه توجه یا حساسیتی نشان داده نمی شود. « تَغَنَوأ بالقُرآنِ فَمَن لَم یَتَغَنَّ بِه فَلَیسَ مِنَّا ».

این گونه رقاصان عریان سلفیت از مزایای وجود امنیت (با تمام ذلیلی و پستی هایش) در سایه حکومت و قانون کفار و مرتدین و از رشد اقتصادی و ترقی مادی ثروتمندان و کارمندان و مسلحین وابسته به کفار و مرتدین جهت چشم پر کنی مردم و تحمیق بیشتر آنان وارد کانال استحمار می گردند. منطق دلار ، درهم و تومان را در قالب روح وطن پرستی و ناسیونالیسم به جای استدلال از کتاب و سنت به پیش می کشد.

الله سبحانه و تعالی می فرماید: « یا ایها الذین امنوا ما لکم إذا قیل لکم أنفروا فی سبیل الله اثا قلتم الی الارض أرضیتم بالحیاۀ الدنیا من الآخرۀ فی متاع الحیاۀ الدنیا فی الاخرۀ الا قلیل » این آیه یکی از صدها آیه ای ست که آبروی راهی را که این مزدوران مدعی سلفیت و پیروان مسکین و گمراهشان در پیش گرفته اند را می برد و رسوایشان می گرداند. آن هم پیروان مسکین فریب خورده ای که خیال می کنند از اهل بدعت و گمراهی هجرت نموده و به گمان خود از آنان دوری گرفته اند و در عین حال به خود و دیگر همراهانشان اصول محافظت از دلار ، تومان و دینار را در سایه همکاری و همیاری «کلیمانه» امریکا و متحدینش می دهند.

به خدا سوگند دیگر برای مردم عادی عیب است که فریب بخورند ، دین خدا را با این همه آگاهی ها و رسانه های جمعی جهانی و منطقه ای می بینند که در روی زمین حکمش برچیده می شود و شرع پاکش تعطیل می گردد… سپس در مورد حقوق شان به سخنان مزدوران آشکار و دین فروشان رسمی گوش فرا دهند که با تأویلات امریکا و مرتدین بومی اش برایشان عرضه می گردد… .

مظلومین و ستمدیدگان خودتان هم می دانید که اینان دین فروشند ، شیطان به کمک هوای نفس شما را وادار به اطاعت نکند. خودتان هم شاهدید که پس از این همه آگاهی دیگر زشت است فریب بخورید. این بار شیطان و سربازانش می خواهند با فاسد کردن سالم ترین و تمیزترین میوه ی تاریخ اسلام به مسموم کردن شما بپردازند، هشیار باشید.

قبالً گفته شد که مالک بن نبی متفکر مشهور جهان اسلام گفت که مبلغین و داعیان با وارد شدن شان به مبارزات و درگیری های انتخاباتی به تأکید وارد مبارزات و درگیری های «بتان» گردیدند. اما واقعیت عینی زمان ما می گوید که بعضی از مبلغین این زمان به وارد شدن به مبارزات و رقابت های میان «بت ها» بسنده نکردند بلکه خود به داعیان و مبلغین بت ها و حامیان بت پرستی مبدل گشتند… و در پناه آن جهت استحمار بیشتر ، بت جدیدی به نام وطن (الوثن) تراشیدند و همه چیز را اعم از قرآن ، سنت ، سلف صالح و… را با معیار و در اطراف آن سنجیدند. و کردند آن چه که در حال انجام فاجعه آمیز آنند. و لا حول و لا قوه الا بالله.

ولله الحمد والمنه

و الله اكبر

ابوابراهیم هورامی

 

 

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نظر سنجی

بنظرشماكدام يك ازشهرهاي كردنشين زيربيشترهدف تهاجم فرهنكي قراركرفته است؟

آرشیو مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان kurdnews و آدرس kordstan.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را د




آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 5108
:: کل نظرات : 147

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 47

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 4376
:: باردید دیروز : 5998
:: بازدید هفته : 32599
:: بازدید ماه : 65112
:: بازدید سال : 65112
:: بازدید کلی : 6214219